فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 فروردین 1403

بهمن نشاطی

تصویر تست
تصویر تست

بهمن نشاطی

بهمن نشاطی تولد ۱۳۴۹ ساری
کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
دبیر زبان و ادبیات فارسی
ازسال ۷۰ شعررا شروع کرده ام.
در قالب های رباعی ،دوبیتی،غزل و شعر سپید طبع آزمایی کرده ام.
برگزیده ی کنگره ی شعر و قصه ی بندرعباس درسال ۱۳۷۸/ برگزیده ی دو دوره کنگره ی غزل رشت ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰/
برگزیده ی دو دوره کنگره ی شعر مهدوی ۱۳۸۰و۱۳۸۱/برگزیده ی دو دوره جشنواره ی شعر ساری ۱۳۹۳و۱۳۹۴/ برگزیده ی دو دوره کنگره ی شعر دفاع مقدس در تبریز و ایلام
برگزیده ی دو دوره جشنواره ی شعر بسیج در یزد۱۳۸۲ ،مشهد۱۳۸۰
برگزیده دو دوره جشنواره دوبیتی امام رضا علیه السلام همدان سال ۹۳ و۹۵
و …

دبیر علمی دو دوره جشنواره دفاع مقدس استانی تپش های ماندگار

آثار
۱/وقتی کنارم تو باشی ۱۳۷۸ مجموعه غزل ، رباعی و دوبیتی
۲/دیگربرای خداحافظی دیر است۱۳۸۰مجموعه شعر سپید
۳/خاطرات تو و دلتنگی ها ۱۳۸۱ مجموعه غزل،دوبیتی و رباعی
۴/آخرین سطر گریه۱۳۸۳مجموعه کلاسیک و سپید
۵/بارانه پاشو وقت نماز است۱۳۸۳ مجموعه شعر کودک
۶/چشمان سرخ سپیده۱۳۸۶مجموعه شعر دفاع مقدس در قالب شعر سپید،دوبیتی و رباعی
۷/شب همچنان شب است۱۳۹۰ مجموعه شعر سپید کوتاه
۸/به لهجه ی سنجاق۱۳۹۳ مجموعه شعر طنز در قالب غزل، رباعی و دوبیتی

آثار آماده ی انتشار
۱/ شوریده تر از خزر، در قالب رباعی
۲/پماد، مجموعه شعر طنز
۳/سه گانی ها
۴/آیینی ها،مجموعه ای از شعرهای آیینی

غُرغُرو
یک شاعرِ غرغرویِ منفی بافم
هرچندکه شاغلم ولی علّافم
در موقعِ گریه،روشنم البته
هروقت زمانِ خنده شد،من “off”اَم

مرد
با مدرکِ ”فوق“ اگر نگندي،مَردي
سالت برسد به شصت و اندي،مَردي
مَردي نَبُوَد پشت ”پرادو“،لبخند
توي”لَگَني“اگر بخندي،مَردي

گاب
از آن همه اضطراب بیرون آمد
فارغ شد و از کتاب بیرون آمد
گوساله برای دانش اندوزی رفت
مدرک که گرفت،گاب بیرون آمد

محشر
چشمان تو محشرند از هر دو جناح
لب های تو دارای نمک با املاح
کاشانِ جمال تو قشنگ است ولی
باغِ فین ات نیاز دارد اصلاح

زور
از ريز و درشت دائماً بارم كرد
در خوابِ عميق بودم اجبارم كرد
مچّکّرم از پدر كه هنگام نماز-
با زورِ لگد هميشه بيدارم كرد

شاعر
درگيرِ تناقضاتِ حالي،شاعر
دارنده ي جيب هاي خالي،شاعر
در خلوتِ غارخود به شعري دلخوش
پيغمبرِ امتي خيالي،شاعر

هرچند
هرچند برای گفتنش شک دارم
پیغمبرم و دفتر و دستک دارم
در غار نرفته ام به عمرم،اما-
از سویِ خودِ خدا،پیامک دارم

بهتر
یک عمر عصاكشِ زني کور شوم
یا اینکه مریض ِنوع ِناجور شوم
صدمرتبه بهتراست از این که یک روز
در مملکتی رییس جمهور شوم

آقازاده!!
یا رب به حقیر حالِ مطلوب ببخش
آزادی یک مشتِ دهن کوب ببخش
آینده ی بچه های من در خطر است
لطفی بکن و کمی ژنِ خوب ببخش

این کوزه
این کوزه چو من،سپاس ها می فرمود
عاشق شد و التماس ها می فرمود
”این دسته که بر گردن او می بینی“
دستی ست که اختلاس ها می فرمود

مقرّب
مي گيرد یک حقوقِ ثابت هر ماه
خواهد شد از مقرّبانِ درگاه
هركس بدهد رأي به بنده،حتماً-
مسئول شود به زودي انشاءالله

خندید
خندید به قانون اَلَک،دانه درشت:
هرکس بشود مانعِ ما،با این مشت…
از ترسِ درشت، روایِ قصه گریخت
اما به گمانم که الک خود را کشت


1

سلام بر امام حسن مجتبي (ع)
تو گل سرسبد هرچه کریمان هستی

ما همه مور ضعیف و تو سلیمان هستی

 

به کویر دل ما شبنم لطفی بنشان!

که تو ابر کَرَمی ، نم نم باران هستی

 

دور از چشم خزان، زنده  کنی هر دل را

تو که از طایفه ی  سبز بهاران هستی

 

جرعه ای از خُم آن عشق به ما هم بچشان!

ای که از سلسله ی  باده پرستان هستی

 

مست از جام تولّای تو بودن ،حُسن است

تو که خود منتظرِ آن خطِ  پایان هستی

 

حیدری در جملِ کفر و ، رشادت  کردی

موقع صلح ولی برسرپیمان هستی

 

صلح  تو آینه ی جنگ  حسین (ع )است آری

بهترین اسوه ی سالارشهیدان هستی

 

آخر شعر من و باز غم کرب و بلا

هرکجا روضه ی عشق است تو مهمان هستی

 2

يك رباعي رمضاني

يا رب، به همين ماه عزيز تو قسم!

عمري ست كه  قوت غالب من شده غم (1)

مي خواست ادامه يابد اين شعر،ولي ـ

از شدت ضعفِ دستم، افتاد قلم

 

 1) بگیر فطره‌ام اما مخور برادر جان
که من در این رمضان ،قوت غالبم غم بود 
(مهدی اخوان ثالث)

 

 

  (!روزه می گیری، قبول )

 

 

با تمام قدرت خود ، کار کن

این عمل را روز و شب تکرار کن

 

تا بپوشد  کودک تو ،کفشِ نو

وصله روی وصله بر شلوار کن

 

با دل خونین ، لبت پر خنده باد! (1)

هرچه غم در سینه را انکار کن

 

نیست در شأن تو ، دنیا دوستی

پشت بر دنیای بی مقدار کن

 

دل اگر مایل به سویش  می شود

با نصیحت دائماً اخطار کن

 

روزه می گیری، قبول ! اما فقط ـ

با کمی نان و پنیر، افطار کن

 

جیب تو دائم اگرچه خالی  است

بهتر از جنتلمنی رفتار کن

 

هر زمان نالیده ای از حکم حق

بی درنگ از شرم، استغفار کن

 

پوزش ات را می پذیرد ذوالجلال

غیراز این شد، بیشتر اصرار کن

 

رو کن ازروی صداقت با خدا

پشت بر عمّال استکبار کن

 

رفته رفته حرف  ها کم رنگ شد

جوهری در لوله ی خودکار کن

 

1- با دل خونين لبي خندان بياور همچو جام(حافظ)

 

 

 

 

«فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن»

درد تو، به نشود با کمک یارانه

 

«خنده  و گریه ی عشّاق ز جایی دگر است»

خنده از یار ولی گریه ام از یارانه

 

«سینه ی تنگ من و بار غم او هیهات!»

سببی ساز خدایا نرود یارانه

 

«ندانم نوحه ی قمری به طرف جویباران چیست؟»

مگر او نیز همچون من غم یارانه را دارد؟

 

«از ثبات خودم این نکته خوش آمد که به جور»

هرچه گفتی نشدم منصرف از یارانه

 

«اعتمادی نیست بر کار جهان»

بر کلید دولت تدبیر هم

 

«حافظ نه حدّ ِماست چنین لاف ها زدن»

تدبیرمان کجاست؟ کلید امید کو؟

 

«دلبر از ما به صد امّید سِتَد دل اول»

وقت تدبیر که شد عهد فراموش کند

 

«پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت»

تا مگر سیر کند چند صباحی ما را

 

«باغ بهشت و سایه ی طوبی و قصر حور»

آتش زدم به مالم و یکجا فروختم

 

«کیسه ی سیم و زرت ،پاک بباید پرداخت»

ای که تصمیم گرفتی متاهل بشوی

 

«کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش»

همرهان تو ولی جمله رسیدند به کیش

 

 
 

الهی!

تمام مشکلات اقتصادی

به زودی ـ شک نکن ـ نابود گردد

 

کلیدی آمد و دنبال قفل است

الهی! عاقبت محمود گردد

 

جرأت

نه اهل اقتصادم نه سیاست

نه دراین و نه در آن هست جرأت

 

مبادا بپّرد از کلّه ی من

نوشتم این دوبیتی را به سرعت

 

اختلاس

نه تحقیقی ، نه تعزیری به دنبال

نه تنبیه ست و نه توقیف اموال

 

برو با پول های اختلاسی

تمام عمر خود را حال کن ، حال!

 

آن کیست
  نقیضه ای بر شعر حافظ  
 

 

آن کیست که این روزها ، اقدام بر کاری کند؟

یعنی به لطف ِخود ،دل ِ ما را نگهداری کند

 

من مانده بی برگ و نوا، درمانده ، از شادی جدا

رفع نیاز بنده را حاجی بازاری کند

 

هستیم چون روباهِ شَل ، بین همه ضرب المثل

حیّ علی خیرالعمل ، باشد کسی کاری کند

 

ماشین نگو، مثل لگن ، پیش همه، شرمنده، من

از رفتن خود دائماً، هر روز خودداری کند

 

هر روز خانه تنگ تر ، همسایه ها دلسنگ تر

اندوه شد پر رنگ تر ، هی سینه آزاری کند

 

من این طرف غم آن طرف ، تیرش نشسته بر هدف

ای مرگ! جانم شد تلف ، تا با تو دیداری کند

 

چشمم ندیده هفته ها، از شعر، رنگ خواب را

باید هنرمندی مرا تندیس بیداری کند