بي خبري از حال خرابم،
گم شده ام در خواب عميقي
جز تو ندارم از تو شكايت،
اي دل تنها! با كه رفيقي؟
حوصله كن تا با تو بگويم،
طاقت اندوهي كه ندارم
پيشتر آ تا از تو بپرسم،
راه رهايي از شب تارم
از تو كجا بايد بنویسم،
شرح پريشاني كه كشيدم
محرم رازم جز تو كسي نيست،
هرچه شنيدم از تو شنيدم
از شب قسمت چاره ندارم،
بي خبر از خود، پاي تو ماندم
عمر قراري بود و رسيدم ،
عشق سلامي بود و رساندم
4
من تشنه ام ولی ، در کوزه آب نیست
حال خراب هست، جان خراب نیست
چون سایه روز و شب ، در آب و آتشم
آرامش جهان ، بی اضطراب نیست
جا ماندهی شما، واماندهی دل است
پاداش زندگیش غیر از عذاب نیست
پرسیدی و دریغ،حرفی نداشتم
باید سکوت کرد ، وقتی جواب نیست
تُنگم شکسته است بر ساحل شما
تاب ِ عذاب من بیرون ازآب نیست
5
مادر کنار باغچه تنها نشسته است
سرشار از سکوت و مدارا نشسته است
اشکش کبوترانه به سوگ کبوتري
بر نرده هاي خيس تماشا نشسته است
مادر فرشته اي ست که من فکر مي کنم
بر روي خاک معجزه آسا نشسته است
مادر پرنده اي ست که با بال هاي خيس
بر شاخه ي شکسته ي رويا نشسته است
مي ترسم آنقدر که گمان مي کنم زني
بر پرتگاه آخر دنيا نشسته است
مادر بايست تا بنشيند غبار ياس
مي خواهم او بايستد اما، نشسته است
6
دنیا تاریکه یه جوری
که نه فانوسه نه مهتاب
دلمُ به کی ببندم
ته این دهکده ی خواب
اگه یه اتاق کوچیک
اگه یه پنجره باشه
پای اسم کی بمونم
که برام خاطره باشه
دنیا تاریکه یه جوری
که چشامُ هم می ذارم
تا که دستمُ بگیری
پامُ تو حرم می ذارم
صحنتون پر از پرنده
آفتاب صلات ظهره
زیر گنبد طلاتون
سر عاشقا رو مهره
برج کاشیای رنگی
طاق نصرتای آبی
سایه روشنای آروم
ایوونای آفتابی
پاي حوض نقره پوشت
پيچيده عطر پرنده
سايه ها كوتاهن اما
قد گلدسته بلنده
دنیا تاریکه بجز تو
که چراغ راه دوری
برا هرکی هر چی هستی
برا من سنگ صبوری
تو درست آخر حرفي
اونجا كه ساكته دنيا
خط بين عقل و عشقي
مرز بیداری و رويا
مث بهت يه كبوتر
لب ايوون طلاتم
بين اين همه هياهو
زائر امام رضاتم
7
باز مي رسم به شهر در جهنمي ز دود
با مسافرانِ خواب با قطار صبح زود
خواب هاي نا تمام ، حرف هاي بين راه
بي تبسم و نگاه ، بي ترانه و سرود
پشت صندلي پر از نام هاي ناشناس
خاطرات بي صدا ، عقده هاي يادبود
جاده ها به شهرها کاشکي نمي رسيد
خواب هاي بين راه کاش واقعي نبود
روستاي من کجاست شهرزاد قصه ها
گم شده بهشت من در جهنمي ز دود
8
بمون ولي به خاطر غرور خسته ام برو
برو ولي به خاطر دل شكسته ام بمون
به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا
شكسته ام ولي برو ، بريده ام ولي بيا
چه گيج حرف مي زنم ، چه ساده درد مي كشم
اسير قهر و آشتي ميون آب و آتشم
چه عاشقانه زيستم چه بي صدا گريستم
چه ساده با تو هستم و چه ساده بي تو نيستم
تو را نفس كشيدم و به گريه با تو ساختم
چه دير عاشقت شدم چه ديرتر شناختم
تو با مني و بي توأم ببين چه گريه آوره
سكوت کن سکوت کن سكوت حرف آخره
ببين چه سرد و بي صدا ببين چه صاف و ساده ام
گلي كه دوست داشتم به دست باد داده ام
بمون كه بي تو زندگي تقاص اشتباهمه
عذاب دوست داشتن تلافي گناهمه
9
يك شهر دعا کرد و بلا كم نشد امسال
خون شد جگر خلق و محرم نشد امسال
اي ماه چه دير آمدي از راه و عجیب است
دل واپس تو عالم و آدم نشد امسال
پيش از تو محرم شد و پيش از تو عزا بود
مويي ز عزاداري تو كم نشد امسال
جایی ننشستیم که یادی نشد از درد
شعری نسرودیم که ماتم نشد امسال
صد خيمه ي خاموش به تاراج جنون رفت
يك خاطر آسوده فراهم نشد امسال
در گريه نهفتيم عزاي شب خود را
تاوان تو زخمي ست كه مرهم نشد امسال
10
چند سالي ست كه تكليف دلم روشن نيست
جا به اندازه ي تنهايي من در من نيست
چشم مي دوزم در چشم رفيقاني كه
عشق در باورشان قد سر سوزن نيست
دست برداشتم از عشق كه هر دست سلام
لمس آرامش سردي ست كه در آهن نيست
حس بي قاعده ي عقل و جنون با من بود
درك اين حال به هم ريخته تقريبا نيست
سال ها بود ازين فاصله مي ترسيدم
كه به كوتاهي دل كندن و دل بستن نيست
رفتم از دست و به آغوش خودم بر گشتم
جا به اندازه ي تنهايي من در من نيست