شماره ١٢٢: طی شود در یک نفس آغاز و انجام حیات
طـی شـود در یک نـفـس آغـاز و انـجـام حـیات | شـعـلـه جــوالـه بــاشـد گـردش جــام حــیـات |
مهلت از نوکیسه جـستـن از خـرد دورست دور | چـون سبـکروحان بـده پـیش از طلب وام حیات |
مـحــو گــردد در نـظــر واکــردنـی مـد شــهـاب | دل مـنـه چــون غـافـلـان بــر طـول ایـام حـیـات |
چـون لـب پـیمانه می بـوسـد لب شـمشـیر را | هر کـه مـی سـازد دهانی تـلـخ از جـام حـیات |
چـشـم عـیـش صـافـی از ایـام در پــیـری مـدار | نـیسـت غـیر از درد کـلـفـت در تـه جـام حـیات |
گر حضوری هست، در دارالامان نیستی است | دانـه ای جـز خـوردن دل نـیسـت در دام حـیات |
خـواب مـرگـش را نسـازد بـسـتـر بـیگـانه تـلـخ | خـاک بـاشـد هـر کـه را بـسـتـر در ایـام حـیـات |
هستـی بـاقی بـه دست آور چو عالی همتـان | انـتــظــار مـرگ را تــا کـی نـهـی نـام حــیـات؟ |
در بــلـا تــن دادن از بــیـم بــلـا اولـی تــرسـت | گـردن خــود را ســبــک کــن زود از وام حــیـات |
در قــفــس مـی افــکــنـد مـرغ فــلـک پــرواز را | هر کـه در مـلـک عـدم مـی بـندد احـرام حـیات |
جـوی شیر و شهد گردد در تـنش رگ زیر خاک | هر کـه کـام خـلـق شـیرین کـرد هنگـام حـیات |
تــیــرگــی آفــاق را از دل بـــه آب زر بـــشــوی | تا سرت گرم است چون خورشید از جام حیات |
آنچـه می ماند بـجـا از رفتـگان، جـز نام نیست | نـام نـیکـی کـسـب کـن صـائب در ایـام حـیـات |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج