علی جعفری - نقش بر تاراج شد
نامه هایم را خدایا نقش بر تاراج شد
ایده هایم را خدایا نقش بر آماج شد
رفت با آن خاطراتش نامه هایم را بسوخت
قایق طوفان زده را نقش بر امواج شد
گر درختم را چو اکنون میوه ای در بر نداشت
سایه شد کارش برایم نقش سروو کاج شد
تابه یادش زنده ام تا دهر میخواهد چنین
با کسم کاری نباشدجان ودل محتاج شد
بوسه ای میخواستم تا از لب و دندان کنم
قند را زنبور خورد و شهد را حرّاج شد
جعفری با نوح پیمان بسته بودوکشتی اش
رفت بر سویی که آنجا کوه را نیم تاج شد
شعر از علی جعفری
سروده شده در تاریخ 5شهریور1386
ایده هایم را خدایا نقش بر آماج شد
رفت با آن خاطراتش نامه هایم را بسوخت
قایق طوفان زده را نقش بر امواج شد
گر درختم را چو اکنون میوه ای در بر نداشت
سایه شد کارش برایم نقش سروو کاج شد
تابه یادش زنده ام تا دهر میخواهد چنین
با کسم کاری نباشدجان ودل محتاج شد
بوسه ای میخواستم تا از لب و دندان کنم
قند را زنبور خورد و شهد را حرّاج شد
جعفری با نوح پیمان بسته بودوکشتی اش
رفت بر سویی که آنجا کوه را نیم تاج شد
شعر از علی جعفری
سروده شده در تاریخ 5شهریور1386
شاعر علی جعفری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو