شعرم تب تندى ست كه درمان شدنى نيست
ابرى ست كه مى غرّد و باران شدنى نيست
سخت است كه بر دار خودت شعر ببافى
فرياد، بدون نَفَس آسان شدنى نيست
حوا بشوى، ميوه ى ممنوعه ى خاكى
_يكبار خطا كردى و جبران شدنى نيست!_
همخانه ى ديرين سكوت است زبانت
آرامش سرخى ست كه طوفان شدنى نيست
هر قدر بگويند كه سرفصل گناهى
اعجاز سرانگشت تو كتمان شدنى نيست
دشتى كه دلش همدم بابونه و لاله ست
با دغدغه ى تير، بيابان شدنى نيست
دروازه ى روياست شب روشن چشمت
كاخى كه نمى سوزد و ويران شدنى نيست
در جنگ دل و عقل، فنا مى شوى اما
سرباز كفن پوش، پشيمان شدنى نيست…
شاعر غزل آرامش
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو