فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 1 اردیبهشت 1403

مرتضی مهرعلیزاده – گویا که جهان بعد تو زیبا شدنی نیست

گویا که جهان بعد تو زیبا شدنی نیست
حتی گره اخم خدا وا شدنی نیست

از حاصلضرب من و تو عشق بپا شد
از خاطره ام عشق تو منها شدنی نیست

من با تو همیشه همه جا ما شدنی بود
من با تو شدن ایندفعه گویا شدنی نیست

آغوش من و عشق تو و لحظه ی دیدار
رویای قشنگیست و اما شدنی نیست

گفتم که نرو رفتن تو رنج و عذاب است
سر را به زمین دوخت و گفت : ها، شدنی نیست

شبهای جدایی چه طولانی و سردند…
هر شب که دراز است که یلدا شدنی نیست

هرکس که ز اسبی به زمین خورد به پا خاست
این بخت زمین خورده ی من پا شدنی نیست

مهرم به دل هیچکسی حیف نیفتاد……
انگار که در قلب تو هم جا شدنی نیست

انقد زمین خوردم و تا خوردم و هی پا….
این قامت من پیش تو دولا شدنی نیست

از دوری هم هر دو چه بیمار و خرابیم
اندازه ی این عشق که معنا شدنی نیست

منعم نکن از آن قد و بالای بلندش..
سرپیچی از آن قامت رعنا شدنی نیست

از دایره ی قسمت ما هر که جدا شد
انگار به صد بوسه تمنا شدنی نیست

پایان کلامم من و تو آخر این شعر
با وصله و اصرار و دعا ، ما شدنی نیست

آن زن که به یک سیب ،بهشتی به فنا داد
امروز به یک باغ پر از سیب که اغوا شدنی نیست

مرتضی مهرعلیزاده

با سلام این غزل بنده متاسفانه در وبلاگهای مختلف با انتشار بخشی از ان بنام استاد بهمنی عزیز منتشر شده که بنده از همین جا اعلام میکنم که غزل بندس و هرچند اهالی ادب تفاوت قلم استاد رو حس خواهند کرد
لذا بخاطر این انتشار مجبور شدم این غزل را بدون پرداخت و بصورت منتشر شده در سایت های مختلف اینجا منتشر کنم.مدارک غزل حتی تایید استاد بهمنی موجود است.

با تشکر

شاعر مرتضی مهرعلیزاده

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو