فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 1 اردیبهشت 1403

با خبر از دل من دیر شدی، حرفی نیست

طارق خراسانی

با خبر از دل من دیر شدی، حرفی نیست
باعثِ گریه ی شبگیر شدی، حرفی نیست
غافل از صیدِ به زنجیر شدی، حرفی نیست

اگر از منظره ها سیر شدی، حرفی نیست
یا از این پنجره دلگیر شدی، حرفی نیست

خواستم پیشِ نگاه تو، که اعجاز کنم
بر نیاز تو کمی هم شده، من ناز کنم
بی تو اکنون به چه سان بال دگر باز کنم؟

عادتم بود به همراهِ تو پرواز کنم
اگر این بار زمین گیر شدی، حرفی نیست

در جوانی شده ای خسته، به غم پا دادی
مُردم آن روز جوابم که برو…، تا دادی
آمدم در بغلت، بوسه دهی، ها…! دادی؟

عشق را مثل عصا زیر بغل جا دادی
به گمانم که کمی پیر شدی ، حرفی نیست

روز اول ز جفا؟،هیچ!!، کجا حرف زدی؟
عشق را خواندی و از لطفِ خدا حرف زدی!
عاشقم کردی و از عشق و وفا حرف زدی

با من از بازی گرگم به هوا حرف زدی
وقت بازی تو خود شیر شدی ، حرفی نیست

شانه ی مهرِ تو بر زلف پریشانم بود
دست هایت به محبت، که چه مهمانم بود!!
سرت ای عشق، چنان مست، به دامانم بود

تازه گفتی که گناه از من و چشمانم بود
که در این معرکه درگیر شدی ، حرفی نیست

مخمس با تضمین از غزل سرکار خانم زهرا حاصلی

5 مرداد 1393طارق خراسانی

بخش مسمط | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران