فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 31 فروردین 1403

نقدی بر کتاب دیو دیگ به سر نوشته جناب فرهاد حسن زاده

دیو دیگ به سر کتاب قصه ای است که با قلم جناب فرهاد حسن زاده و با تصویرگری جناب علی خدایی از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان منتشر شده است.در این مجال به نقد و بررسی این کتاب می پردازیم.
درونمایه اصلی قصه این نکته می باشد که” ترس بی مورد خوب نیست” یا “نباید بی مورد بترسیم”.برای روشن شدن ابعاد مطلب کمی درونمایه قصه را بیشتر واکاوی می کنیم.
ترس چیست و ریشه های ترس در نهاد افراد چگونه شکل می گیرند؟
ترس یک واکنش احساسی به تهدید یا خطر است. احساسي است كه هر انساني آن را مي‌شناسد. انسان‌ها معمولا از ترس به ‌عنوان احساسي ناخوشايند ياد و از آن دوري مي‌كنند، چرا كه اين احساس بنابر طبيعت خود زماني ظاهر مي‌شود كه خطري دروني يا بيروني فرد را تهديد مي‌كند. اين احساس به شكل علايم مختلف جسمي و رواني ظاهر مي‌شود، مانند تپش قلب، تنگي نفس، احساس گُرگرفتگي، سرخ شدن صورت، ترشح زياد عرق و… . بسیاری از نظریه‌پردازان، چون جان برودس واتسن و پال اکمن(پیروان نظریه رفتارگرایی)، معتقداند که ترس یکی از چند احساس بنیادین و فطری آدمی‌ است (نظیر شادمانی و خشم)که از بدو تولد در نهاد انسان به ودیعه گذاشته شده است.
گاهی ترس زاده تصورات ماست.تخیلاتی که هیچگاه تجربه نشده اند و ممکن است اصلا در جهان واقعیت وجود نداشته باشند. مارک تواین سخن جالبی در این زمینه دارد:
«من در زندگی خود سختی های زیادی را تحمل کرده ام در حالیکه تعداد کمی از آنها واقعاً رخ داده اند.» منظور این است که بسیار از این مشقات در ذهن او بوده اند.
واهمه نیز نوعی ترس است که با وهم همراه است و ممکن است با واقعیت سازگاری نداشته باشد اما قوه تشخیص انسان را تضعیف می کند. آنچه موضوع قصه دیو دیگ به سر می باشد؛اشاره به چنین ترس هایی می باشد.که ممکن است از مبانی ذیل تبعیت نمایند:
1-جهل یکی از مهمترین مبانی ترس می باشد.اکثرانسانها معمولا در مواجه با موقعیتهایی که نسبت به آنها شناخت کافی نداشته باشند؛ دچار ترس می شوند.مردم جامعه ای که قصه دیو دیگ به سر در آن اتفاق می افتد،از نظر جناب حسن زاده دارای چنین ویژگی هستند که البته ایشان در توصیف این جامعه واژه “سادگی” را بکار می برند؛که البته سادگی با جهل بسیار بسیار تفاوت دارد!
“مردم این روستا خیلی ساده بودند،خیلی هم ترسو بودند”
با خوانش قصه مخاطب در می یابد که یکی ازدلایل ترسو بودن مردم این روستا جهل و ناآگاهی بوده است.
2- اوهام وخرافات نیز مبنای دیگر ترس می باشند،باید توجه داشت که اوهام وخرافات بخشی از باورهای فرهنگی واجتماعی جوامع راتشکیل می دهند.درونمایه خرافات،اموری چون: ترس،وابستگی و باورهای غلط است.اعتقاد به زیان رسانی موجودات نامرئی ازقبیل: دیو،آل،لولو،بختک و…همراه با ترس و نگرانی، بخشی از خرافات جوامع را تشکیل می دهد.عقاید خرافی ،ترس را درقلوب مردم جای می دهند و به بیگانه سازی شخصیتی آنان دامن می زنند.جامعه خرافی نمی تواند درست بیاندیشد و باورهای خود را از انحرافات رهایی بخشد.درست مثل مردم روستایی که قصه دیو دیگ بسر در آن اتفاق می افتد.
البته جهل و خرافه زدگی می تواند در هردو جامعه شهری و روستایی وجود داشته باشد،و اینکه لوکیشن قصه در روستا اتفاق می افتد می تواند ناشی از نگاه سنتی بیشتر قصه پردازان و نویسندگان ما باشد که همواره وقوع اتفاقات قصه ها را در محیط های روستایی تصور می کنند و این البته انتخاب عناصر لازم جهت خلق شخصیت های قصه را بسیار بسیار آسان و سهل الوصول می نماید و نیاز نویسنده را به تحقیق و بررسی در لایه های پیچیده جامعه امروزی و شناسایی ریشه های جهل و خرافه های موجود در چنین جامعه ای را مرتفع میسازند.
یکی دیگر از عوامل ایجاد چنین دیدگاهی در نویسندگان ما نگاه subjective یا اصطلاحا “ذهن گرایانه”آنها به واقعیات جامعه می باشد.اینکه در تصورات اکثر نویسندگان ما جامعه ساده ای شکل گرفته است با انسانهایی با تفکرات ابتدایی،در این جامعه خوبی ها معمولا مطلق و بدی های نیز به همان نسبت مطلق هستند و حتی چهره،طرز لباس پوشیدن ،لهجه و بسیاری از جزئیات فرهنگ این جامعه از مشخصه های مشابهی برخوردار بوده و سنخیت چندانی با آنچه که در جامعه امروز می گذرد؛ ندارد،که نمونه های وجود این دیدگاه را به وفور در ادبیات کلاسیک ایران می توان یافت.
نویسنده به مثابه یک جامعه شناس باید نگاه عمیق و موشکافانه نسبت به پدیده های جامعه خود داشته باشد تا نمادها و شخصیت های مورد استفاده به معیار های جامعه امروز نزدیک بوده بتواند تصویری دقیق و نزدیک به آنچه در جامعه امروز روی می دهد؛ داشته باشد و این چیزی است که اصطلاحا نگاه objective یا “مشاهده گرانه یا مشاهده محور” نامیده میشود.چیزی که در آثار ادبیات نویسندگان غربی بیشتر دیده می شود و البته یکی از دلایل عمده استقبال کودکان ما از آثار تولید شده توسط نویسندگان و انیمیشن سازان غربی این نکته می تواند باشد. خلق جهانی ژرف و امروزی در دنیای قصه ها که با سبک زندگی و دیدگاههای مردم جامعه ما مطابقت داشته باشد کاری دشوار و نیاز به شناخت وسیع پیچیدگی های جامعه امروز دارد که نویسندگان ما به نوعی از آن شانه خالی می کنند.البته به عقیده نویسنده این نقد برای خلق آثاری قوی در حوزه شعر و داستان وجود و تقویت هردو نگاه در درون نویسنده الزامی بوده و به خلق آثار ماندگاری در این حوزه منجر خواهد گردید.نکته ای که امیدوارم نویسندگان عزیز کشورم آن را مد نظر قرار دهند.
“جامعه ساده جناب حسن زاده با مردمی ترسو” با دیدن بز بازیگوش و شکمویی که بی مُحابا سرش را داخل دیگ می کند و ترس یکی از زنان روستا و اطلاق دیو کله سیاه به بزبزک و فرار آنها و شکل گیری موجی از وحشت در اهالی روستا از نکات جالب توجه قصه می باشد.ارائه چهره سنتی از زن به عنوان موجودی ضعیف و ترسو که بیش از دیگران اسیر جهل،اوهام و ترس می باشد،نکته ای است که ایشان خواسته یا ناخواسته بدان صِحّه گذاشته اند.دیدگاهی که با باورهای دینی و ملی ما همخوانی ندارد و القای چنین باوری به کودکان ما خاصه دختران که با خواندن این بخش از قصه ایجاد می شود یکی از نکات منفی کتاب می باشد.یکی از اهداف قصه پردازی برای کودکان این است که افرادی قوی و دین باور برای جامعه اسلامی مان تربیت کنیم که در آینده بتوانند شجاعانه در جهان پیچیده امروز از ارزش های نظام مقدس جمهوری اسلامی دفاع کرده و الگوی شایسته ای از زن مسلمان در جهان ارائه نمایند و این هدف در تمام آثاری که در این حوزه تولید می شوند باید مد نظر قرار گیرد.
تصمیم پهلوان ده- که اتفاقا مالک بزبزک هم هست-برای مبارزه با دیو و انگیزه او برای چنین مبارزه ای از نکات جالب توجه قصه می باشد.سمندر نه به خاطر محافظت از مردم روستا در برابر دیو که برای انتقام از دیو به خاطر خوردن بز او بدون داشتن سپر،گرز و شمشیر و تنها با یک خنجر دست به مبارزه با دیو می زند! نویسنده می توانست با مد نظر قرار دادن جوانمردی سمندر به برجسته نمودن خصوصیات اخلاقی مثبت در ذهن مخاطب پرداخته باعث انتقال مفهومی اخلاقی گردد.که نه تنها این کار را نکرده بلکه با آوردن انگیزه انتقام ذهن مخاطب را درگیر بعد منفی از این اقدام نموده است.
نقطه اوج قصه و خنجر کشیدن سمندر برای دیو با لطافتی زیبا به گره گشایی می رسد.دلاور،پسر سمندر و چوپان رمه ها،با کشف نکته و نواختن نی و فرا خواندن بزبزک پرده از کج فهمی اهالی روستا بر می دارد و مردم روستا با پی بردن به واقعیت تنها به حماقت خود می خندند!
به عقیده نگارنده توجه به این نکته که در بدترین شرایط زندگی زبان هنر می تواند راهگشا بوده و به جای استفاده از ابزار های دیگر می توانیم چنین هنرمندانه مشکلات بزرگ را از سر راه برداریم،یکی از نکات در خور توجه قصه دیو دیگ به سر می باشد. نکته ای بسیاری از کشور های جهان در مرکز توجه قرار داده و با تولیدات انبوه هنری مطابق با پیش فرض های فرهنگی و فکری خود سعی در فتح خاموش اندیشه های مردم دیگر کشور های جهان دارند.
و اما در خصوص تصویرگری کتاب باید اشاره کرد که جناب خدایی فضای قصه را به خوبی ترسیم نموده اند.
استفاده از نقاشی های ساده و گیرا که به فهم محتوای قصه توسط مخاطب کمک می کنند.آنچه در این حوزه باید مورد توجه قرار گیرد توجه به طرح روی جلد کتاب می باشد.جلد کتاب ضمن ایجاد جذابیت بصری و تحریک حس کنجکاوی مخاطب برای مطالعه باید قصه کتاب را لو نداده و تنها به اشارتی در خصوص محتوای کتاب بسنده نماید که به عقیده نگارنده این اصل در طراحی جلد رعایت نشده و طرح روی جلد به همراه نام کتاب تا حدودی محتوای کتاب را آشکار می نماید.
صفحه آرایی کتاب و گنجاندن معما در خلال صفحات کتاب ضمن نو بودن کار و کمک به جذابیت کتاب بهتر بود تا بصورت بخش مجزایی در پایان کتاب قرار می گرفت تا تمرکز خواننده را در هنگام مطالعه کتاب بهم نزند.
با سپاس از نظرات استاد محترم جناب آقای ناهید الهوردیزاده.

بخش نقد ادبی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو