فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 31 فروردین 1403

تحلیل شعر مرگ ناصری اثر احمد شاملو معاصر خوانی مشهد

جلسه معاصر خوانی این هفته با حضور آقایان : مهدی آخرتی ، بهرام خزائی،

مرتضی شفائی ، سید علیرضا حسینی ، علی شوش ، آقای شجری، محمد گوهری ، حبیبی ،

مینائی ، قنبریار، محمود شهابی، رضا حاجی آبادی، کارآمد

و خانم ها : الهه فیاضی، فاطمه خمر، کرامه خجسته، نوشین ذاکری ، نیلوفر اقبال،

خورشید واجبی ، ملیحه آخوندی ، کوثر حجت، زهرایعقوبی

با آوازی یکدست

یکدست

دنباله­ ی چوبینِ بار

در قفایش

خطی سنگین و مرتعش

بر خاک می کشید

«- تاجِ خار بر سرش بگذارید!»

و آواز دراز دنباله­ی­ ِ بار

در هذیان دردش

یک دست

رشته یی آتشین

می رشت

«- شتاب کن ناصریف شتاب کن! »

از رحمی که در جانِ خویش یافت

سبک شد

و چونان قوئی مغرور

در زلالی خویش نگریست

«- تازیانه اش بزنید!»

رشته ی چرم باف

فرود آمد

و ریسمان ِ بی انتهای سرخ

در طولِ خویش

از گرهی بزرگ

برگذشت.

«- شتاب کن ناصری ، شتاب کن»

از صف ِ غوغای تماشاییان

العازر

گام زنان راه خود گرفت

دست ها

در پس پشت

به هم درافکنده

و جانش را از آزار گران دینی گزنده

آزاد یافت

«- مگر خود نمی خواست، ورنه می توانست!»

آسمان کوتاه

به سنگینی

بر آواز رو در خاموشی رحم

فرو افتاد

سوگ واران

به خاک پشته برشدند

و خورشید و ماه

به هم بر آمدند

مهدی آخرتی: شعر پیش رو به عنوان نمونه ای موفق از اشعار معاصر روایتی است

از حرکت عیسی به سمت جلجتا و به صلیب کشیده شدن او.

شاعر مخاطب را مستقیما وارد داستان نمی کند زیرا قصد یک سویه شدن تاویل را ندارد و

در جاهایی مخاطب را به عنوان تماشاچی و گاهی شخصیت اصلی داستان قرار می دهد .

با آوازی یکدست

یکدست

دنباله ­ی چوبینِ بار

در قفایش

خطی سنگین و مرتعش

بر خاک می کشید

«- تاجِ خار بر سرش بگذارید!»

و آواز دراز دنباله­ی­ ِ بار

در هذیان دردش

یک دست

رشته یی آتشین

می رشت

مهدی آخرتی: دکتر تقی پورنامداریان در کتاب سفر در مه، به ایجاز شعر اشاره می کند و این

که شاعر داستان وفضاهای پیش آمده را به خوبی بیان می کند.

باید گفت سطر بندی و کلماتی که شاعر اختیار کرده بیان کننده موسیقی خوب اثر است که با

محتوا و حرکت عیسی به سمت جلجتا تناسب زیادی دارد. لرزان و مرتعش بودن موسیقی را

در ابتدای شعر کاملا می توان مشاهده کرد و انتخاب کلمات معادل برای فضاها به این قدرت

افزوده.

کرامه خجسته: این که شاعر درد را با هذیان آورده می تواند به این اشاره داشته باشد که

درد عیسی بی فرجام است

محمود شهابی: فضای آغازین شعر فضایی سورئال است . شاعر از صلیبی که به دوش

عیسی گذاشته اند، خطی که از کشیده شدن صلیب روی زمین شکل می گیرد و صدایی که

از این حرکت ایجاد می شود استفاده زیبایی کرده است. این تصاویر از نظر من بدان معناست

که صدای کشیده شدن صلیب به شکل هذیانی درآمده و آن هذیان است که با لحنی عامرانه به

میسح می گوید : شتاب کن !

مهدی آخرتی : بله با دو رویکرد می توان به این قضیه نگریست : 1- کسانی که عیسی را

می برند به او می گویند : شتاب کن ! 2 – زنهار دهنده ای درون عیسی است که به او می

گوید: شتاب کن

الهه فیاضی : کلمه هذیان مرا بیشتر به سمت تاویل دوم سوق می دهد اما سوالی پیش می

آید که منظور شاعر از آواز یکدست صدای ناله است یا صدای کشیده شدن صلیب ؟

مهدی آخرتی: یکدست مربوط می شود به دنباله ی چوبین بار که بر زمین کشیده می شود و

آواز به معنای صداست؛ صدای صلیبی که بر خاکش کشیده می شود مرتعش ولی یکدست و

هماهنگ است. ابتدای شعر که با حرکت فیزیکی به دوش کشیدن صلیب آغاز می شود به نوعی دیدگاه

دوسویه ی انتقادی شاملو را بیان می کند : یعنی هم به عیسی انتقاد دارد و هم به

صلیب کشندگان عیسی.

فاطمه خمر : آواز می تواند با کلمه قو مرتبط باشد ؟

مهدی آخرتی : بله هر کلمه ای در شعر می تواند در ایجاد ساختار، مرتبط با کلمات قبل

باشد.

فرق موسیقی با شعر در همین جاست، تبادرهای موسیقی تبادرهای مستقیم آوائی است اما در

شعر با کلمه سر و کار داریم و تبادرات دامنه وسیع تری پیدا می کنند. اما آثار چشمگیر آنجا

شکل می گیرد که این دو ، یعنی کلمه و موسیقی در هم تنیده شوند.

نکته ی دیگر این که اولین چیزی که از دین مسیح در ذهن ما شکل می گیرد سرود هایی

است که مسیحیان در نیایش هایشان می خوانند و تکرار کلمه یکدست می تواند اشاره ای

باشد به این موضوع و کلمه آواز هم این تبادر را پررنگ تر می کند.

در ضمن بدیهی است که مرتعش بودن بار هم به وضعیت راه رفتن عیسی اشاره می کند که به

سختی و با مشقت راه می رفته.

سوال : چرا شاعر کلمه بار را به جای صلیب آورده است ؟

الهه فیاضی : می تواند اشاره ای داشته باشد به بار امانت به رسالتی که بر دوش مسیح است :

آسمان بار امانت نتوانست کشید

قرعه فال به نام من دیوانه زدند

مهدی آخرتی : بله درست است، در واقع با دو برداشت می توان این قسمت را خواند :

این بار همان بار امانتی است که حافظ می گوید ، بار رسالتی که بر دوش عیسی است

شاعر برای صلیب کلمه بار را استفاده کرده تا ارزشی به صلیب نداده باشد و بگوید این

عیسی بود که با به صلیب کشیده شدنش این چوب بی ارزش را ارزشمند کرد وگرنه باری

بیش نبود .

الهه فیاضی : «تاج خار» به نظر من اشاره ایست به تاج خاری که در اصطلاحات مردم رنگ

ضرب المثل به خود گرفته . به عنوان نکته ای دیگر باید به کاربرد افعال اشاره کرد که به

نظر من افعال در این اثر کاربرد زیبایی دارند مثلا شاعر نمی گوید :

«تاج خاری بر سرش گذاشتند» بلکه می گوید:«تاج خاری بر سرش بگذارید» و این فعل

نشان می دهد

که تاج خار همچنان بر سر مسیح هست.

مهدی آخرتی : شاعر باید کلمه را بشناسد، چرا که کلمه بعد دارد. ما می توانیم با کلمات چنان

تصویری خلق کنیم که در هیچ تابلوی نقاشی وجود نداشته باشد.

الهه فیاضی : «خطی سنگین و مرتعش » نمونه ای از جزئی نگری های این شعر است.

ما وقتی خطی را می بینیم هیچ وقت به این توجه نمی کنیم که شاید شیئی سنگین یا سبک آن

را ایجاد کرده باشد اما شاعر در این اثر با اینگونه استفاده از جزئیات خط کشیده شده بر

زمین سنگینی بار را به ذهن متبادر می کند علاوه بر آن این بار می تواند رابطه ای هم با

تاج خار دار داشته باشد.

مهدی آخرتی: در بند اول شاعر در وقایع دستی نمی برد و به آن ها خیال پررنگی تزریق

نمی کند چرا که قرار نیست چنین اتفاقی بیافتد، بلکه قرار است وضعیتی رئال روایت شود

برای همین در این شعر با برجسته سازی عناصر روائی و برخی عناصر داستانی دیگر

مواجه می شویم.

حسینی: کلمه قفا بیانگر این است که با گذر زمان هم آن تاریکی زدوده نخواهد شد

مهدی آخرتی: به سطر بندی ها هم دقت کنید. جدا کردن «یکدست» دوم از «یکدست» اول

تصادفی نیست، آمدن قفا به صورت مجرد تنها در یک مصرع تصادفی نیست. در شعر سپید

شاملو مانند شعر کلاسیک فرم مشخص وجو دارد، فرمی که به اثر او نظم می بخشد.

این سطر بندی ها نوعی موسیقی دیداری ایجاد می کندبه این معنا که شاعر با نوع سطربندی

مخاطب را وادار می کند شعر را طوری بخواند که او می خواهد و موسیقی شعر را با مخاطب

به اشتراک می گذارد.این مسئله بیانگر این است که برای شاملو موسیقی بیرونی به اندازه

موسیقی درونی اهمیت دارد، گاهی به خاطر همین تعهد ها انسان حس می کند با یک شعر

وزن دار نیمایی طرف است تا شعر سپید.

فاطمه خمر: به نظر من سطربندی ها و کلمات بند اول می تواند دال بر سنگینی بار و نفس

نفس زدن های مسیح باشد.

مهدی آخرتی:

حالا می خواهم سوالی از شما بپرسم می خواهم ببینم می توانید بگویید منظور از رشته ی

آتشین چیست ؟

الهه فیاضی: به نظر من صدای مسیح و صدای باردر فضای موجود شکل صدای تازیانه را

به خود می گیرد.

محمود شهابی: من فکر می کنم که رشته ی آتشین همان رشته ی چرمباف است که در ادامه

شعر بیان شده

مهدی آخرتی: شاعر در این قسمت ذهن مسیح را برای تازیانه خوردن آماده می کند !

حرف خانم فیاضی به فضای شعر نزدیک تر است، در واقع صدایی که از کشیده شدن بار بر

زمین ایجاد می شود، ذهن مسیح را آماده تازیانه خوردن می کند علاوه بر این در صورت

فیزیکی اثر، رد بلندی که از کشیده شدن صلیب بر زمین ایجاد شده به تازیانه تشبیه شده

است.

محمد گوهری: آنچه از این بند به ذهن می آید این است که صدای ایجاد شده از کشیده شدن

صلیب، به صدای آتشین تازیانه ای تشبیه شده که آواز سر داده.

مهدی آخرتی: آنچه جالب در این موضوع است مخاطب حس می کند با صحنه ای

سینمایی مواجه است ؛ صحنه ای متشکل از کشیده شدن صلیب بر روی زمین، صدای آن

تبادر شلاق به ذهن مسیح، بلافاصله شلاق خوردن او وبرخورد بی رحمانه دژخیمان با

مسیح: شتاب کن ناصری شتاب کن !

روایت شما را در دو سوی دوربین قرار می دهد هم در جایگاه مسیح و هم در جایگاه

تماشاچی!

حسینی: «آواز دراز دنباله بار» ،«آواز دراز دنباله دار» را به ذهن متبادر می کند و این می

تواند مبین یک سیر تاریخی باشد مانند آتشی که برای نابود کردن ابراهیم درست کردند. این

مسئله در ذهن عیسی مرور می شود که از ازل برای پاکان بوده و تا ابد خواهد بود.

از زخمی که در جان خویش یافت

سبک شد

و چونان قوئی مغرور

در زلالی خویشتن نگریست

تازیانه اش بزنید !

رشته چرمباف فرود آمد

علی شوش: هذیانی که پیش از این در ذهن عیسی بود با اولین برخورد شلاق تمام

می شود و«سبک شدن» اشاره ای به این موضوع است.

کرامه خجسته: زخمی که درون عیسی است فراتر از زخمی است که بر تن اوست. به همین

خاطر درد فیزیکی را فراموش می کند.

مهدی آخرتی:این وضعیت را به دو صورت می توان تاویل کرد:

تاویل فیزیکی: بر اثر ضربات زیاد جسم مسیح بی حس شده

تاویل ذهنی: عیسی از قبل برای تحمل درد آماده شده (با توجه به توضیحاتی که در بند قبل

دادم)

الهه فیاضی: به نظر من گزندی که عیسی متحمل می شود از پاکی وجود اوست و آسودگی

خیال او به این دلیل است که گناهی نکرده.

محمود شهابی: آنچه برای من مجسم می شوداین است که عیسی در این مکافات به جای همه ی

بشر ایستاده و به اصطلاح گناه پدر را پسر جبران می کند.

مهدی آخرتی : وقتی انسان به چیزی عقیده دارد تحمل درد در راه رسیدن به آن عقیده برایش

آسان می شود،اشاره می کنم به موزیسین انقلابی شیلیایی «ویکتور خارا»، او در ورزشگاه

شیلی با دستانی که توسط سران شیلی قطع شده بود گروهش را رهبری کرد و سرودی اجرا

کردند. ذهن این آدم چنان پرورش یافته بود که در راه آرمانش درد را فراموش کرده بود.

الهه فیاضی:«قوئی مغرور» هم به آسودگی خیال مسیح اشاره دارد.

مهدی آخرتی : اما حالا می رسیم به این سوال :«ریسمان بی انتهای سرخ» چیست ؟

پاسخ این است که این ترکیب اشاره دارد به حرکت رفت و برگشتی شلاق و گذر کردنش از

گره ای که در انتها دارد است. و با خط سنگین و مرتعش آغاز شعر این همانی می کند و بعد،

از فعل «برگذشت» استفاده می کند که می تواند به نوعی گذشتن عیسی از جانش را به ذهن

برساند.

الهه فیاضی: و این که شارع فعل پیشوندی «برگذشت» را استفاده می کند و از فعل

«گذشت» استفاده نمی کند به نوعی عمل گذشتن را برجسته تر می کند.

از صف غوغای تماشائیان

العازر

گام زنان را ه خود را گرفت

دست ها در پشت

به هم در افکنده

و جانش را از آزار گران دینی گزنده

آزاد یافت

الهه فیاضی: «تماشائیان» این مفهوم را بیان می کند: مردمی که در حال تماشای عیسی

هستند خودشان «تماشایی» تر هستند. درابتدا این به نظر می رسد که شاعر فقط یک بازی

ساده زبانی در فرم کرده اما با کمی دقت می توان مشاهده کرد که همین بازی زبانی در مفهوم

تغییر شایانی ایجاد کرده.

مهدی آخرتی: بله کلمه تماشایی مفهوم را گسترده ترمی کند و مبین این است که هم عیسی به

آن ها نگاه می کند و هم مخاطب(مخاطب را هم در جایگاه عیسی و هم تماشاچیان قرار

داده)

از میان این تماشاگران «العازر» مهم تر از همه است. کسی که بزرگترین معجزه ها را از

مسیح دیده است ،همان مرده ای که بر اثر اعجاز او زنده شد و اکنون به تماشای رهاننده ی

خویش ایستاده است.

دیگر نکته این که: بر اساس کتاب هایی که در مورد «زبان بدن» صحبت کرده اند،«دست ها

در پس پشت به هم در افکنده» معرف دو دسته از انسان هاست : انسان های مغرور و انسان

های فاقد اعتماد به نفس اما یک نکته دیگر: ایا به این اندیشیده اید که چرا شاعر می گوید «راه خود گرفت» و

نمی گوید«راه خود را گرفت» ؟

پاسخ این است که «راه خود را گرفتن» به معنای حرکت فیزیکی است و «راه خود گرفتن»

بیشتر بیانگر راه ذهنی است، یعنی العازر مکتبی و نگرشی که داشت را ادامه داد.

محمود شهابی: به عقیده ی من جمله «مگر خود نمی خواست، ورنه می توانست» ندای

درونی عیسی است و نشانگر نوعی انفعال است کنش از عیسی است و تماشائیان فقط

واکنش دارند.

فاطمه خمر:من این جمله را نوعی فرار از حقیقت می دانم این جمله حرفی است که العازر

با خودش زمزمه می کند؛همان چیزی که برای ما در دنیای شخصی اتفاق می افتد وقتی در

پیشامدی که برای دیگران حادث شده خود را مقصر می دانیم با گفتن جمله ای سعی می کنیم

خود را تبرئه کنیم .

مهدی آخرتی: این جمله را هم از زبان العازر و هم عیسی می توان تفسیر کرد به علاوه در

آن دیدگاه انتقادی شاملو نسبت به عیسی نیز مشهود است.

آسمان کوتاه

به سنگینی

بر آواز رو در خاموشیِ رحم

فرو افتاد

سوگوران به خاک پشته بر شدند

و خورشید و ماه

به هم برآمدند

بهرام خزائی: اسمان کوتاه شاید به شب شدن و دیده نشدن آسمان اشاره دارد.

زهرا یعقوبی: توضیحات این بند می تواند نمادی از قیامت باشد.

مینایی: به نظر من «خورشید و ماه به هم برآمدند» بیانگر آخرین لحظات غروب خورشید

است.

خجسته: شاید هم اشاره ای باشد به سوگواران عیسی

مهدی آخرتی: می تواند به نوعی اشاره ای به یکسان شدن خوبی و زشتی داشته باشد

محمد گوهری: آن چه جالب توجه است این است که پیش از آن نشانی از هواداران عیسی

نبود اما در انتها سوگواران ظاهر می شوند و این بدان معناست که وقتی کسی می میرد برای

دیگران مهم می شود

مهدی آخرتی: بله، یک سرخپوست خوب سرخپست مرده است !

به عنوان جمع بندی بحث باید عنوان کنم آنچه در نگاه اول به چشم می آید روایتی عادیست با

فضا سازی های مقتضی اما با کنکاش در متن به قسمت های درخشانی که اشاره کردیم

مواجه می شویم

و این نشان می دهد شاملو پتانسیل کلمات را خوب می شناسد .ویک شاعر زمانی می تواند

موفق باشد که به این مهم دقت نظر واشراف داشته باشد

باتشکر از دوست عزیزم: مهدی آخرتی

بخش نقد ادبی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو