فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 29 فروردین 1403

نقد شعر شمس لنگرودی در دفتر باغبان جهنم ،تهران:انتشارات دیگر

این نقد در قالب چند صدایی بوده، کاری که تجربه ی آنرا در نقد شعرهای احمد بیرانوند هم داشته ام ،خاصیت و خصلت اینگونه نقد نگاه به اثر از زوایای مختلف است و همچنین لذتیست که در نقد به عنوان یک اثر هنری و مخیل بوجود می آید ،راهکاری که پیشنهاد می شود به جریان نقد ادبی امروز تا از یکسویه نگری و سیاه و سفید بینی که بحران نقد ادبی ماست به جانبی برود که با نقدی همه سویه مواجه باشیم .
همچنین باید یادآور شوم این فضا فضایی کاملا تخیلی است.

آخرین چهارشنبه ماه بود و اعضاء انجمن یکی یکی روی صندلی هایشان نشستند مجری میکروفن اش را چک کرد . به نام یزدان به معرفی شاعر مورد نقد این ماه پرداخت :
شمس لنگرودی در آبان 26آبان 1329 در محله آسید عبدالله لنگرود به دنیا آمد دوره های دبستان و دبیرستان را در انگرود و دوره دانشگاه را در رشت طی کرد پدر شمس از روحانیون و امام جمعه لنگرود بود بنابرین شمس در فضایی مذهبی رشد کرد در دهه ی 60چهار کتاب «در مهتابی دنیا ،خاکستر و بانو ،قصیده لبخند چاک چاک »را منتشر کرد و خود را به عنوان یکی از پرکارترین شاعران دهه ی 60معرفی کرد و می توان گفت با چاپ کتاب خاکستر و بانو بود که شمس بر سر زبانها افتاد در دهه ی 70 تقریبا پس از دهه ای سکوت در سال 79 –نت هایی برای بلبل چوبی- انتشار یافت کتابی که پس از 3 سال به چاپ دوم رسید و دهه هشتاد دفترهای باغبان جهنم ،پنجاه و سه ترانه عاشقانه و ملاح خیابانها در ادامه رسم الخط نت هایی برای بلبل چوبی به چاپ رسید و این گزارشی اجمالی بود از زندگی و آثار شمس لنگرودی اما ناگفته نماند چهار اثر تحقیقی 1-گردباد شورو جنون«درباره سبک هندی و کلیم کاشانی » 2-تاریخ تحلیلی شعر نو «که به حق از شاهکارهای تحقیقی شعر معاصر است »3-مکتب بازگشت4-از جان گذشته به مقصود می رسد«زندگی نیما»از او تا کنون منتشر شده است .
مجری آهسته کیفش را باز کرد حرکاتش شتاب بیشتری میگیرد و کیفش را خالی میکند خودش را جمع میکند عذر می خواهد و می گوید کتاب شمس را جا گذاشته .
شمس لنگرودی کتاب باغبان جهنم را به مجری میرساند و مجری ادامه میدهد
دیر آمدی موسی!
دوره اعجازها گذشته است
عصایت را به چارلی چاپلین هدیه کن
که کمی بخندیم
براهنی دستش را بلند می کند و می گوید طنز هنگامی اتفاق می افتد که یک چیزی سر جای خودش نباشد
بنابراین کارکترهای ناهمزمان –موسی و چارلی چاپلین –پیش از انکه شاعر نسخه خندیدن را بپیچاند خنده را بر لب می نشاند اما پیشتر از این خنده سرنوشت تلخ موسی و دیر آمدگی اوست که تلخی را به دل می آورد و خنده را به لب . این رگه تلخ و حس نوستالژیک را در همه ی شعر های باغبان جهنم دیدم و آنرا یکی از خصیصه های شعر او در یافتم
نمی داند به قربانگاه می رود
گوسفندی
که از پی کودکان می رود
که عقب نماند «شعر11 »
باباچاهی در ادامه می گوید :من از آقای براهنی انتظار داشتم که راجع زبان و اتفاقات زبانی این اشعار سخن بگوبد که گویا می بایست من شروع کنم .
زبان شعر شمس زبانی محافظه کارست که گویی محافظه کاری اش را از فضای مذهبی دوران کودکی اش به ارث برده است . هرچند این زبان در روز اول با فخامت آغاز شد و اکنون سعی به نزدیکی به زبان روزمره دارد اما هنوز به زبانی خلاق و پویا مبدل نشده و حتی شاعر در ترکیب سازی هم وسواس به خرج نمی دهد
پنکه طلا ،آسمان ترکخورده ،رودخانه رویا،توفان ملخ(که البته پیشتر از آفای شمس شاملو از این ترکیب استفاده کرده است).همچنین شمس آنجا که به بازی زبانی دست می زند بسیار مبتدی برخورد می کند
باز گشته ام از سفر
سفر از من باز نمی گردد
و یا:
می اندیشم
پس هستم
وگر نه کجا می دانستم
نیستی
به این شعر توجه کنید که جمله ایست حکیمانه،جمله ای که بار تفکری بسیاری را در پشت خود پنهان کرده است و ایجاز و فساحت اش را مرز مشترک انرا با شعر می توان برشمرد،شمس در شعری کوتاه قصد دارد به این شعر جانی دوباره دهد و در مقابل هستم ،نیستی را می آورد و بار اندیشگی جمله را به سوی تغزل می کشاند ملاحتی که از بدیع و فصاحت عاری است .
مرحوم فرشته ساری بر می خیزد کلی عذر می خواهد و می گوید من و آقای لنگرودی هنگامی شعر و زبان شعر خود را یافتیم که غولهای دهه های پیشین هنوز دست به قلم بودند و زیر سایه آنها روئیدن و قد کشیدن کار ساده ای نبود ،آقای لنگرودی با امتزاج شعر متعهد و معناگرای چریکی دهه ی پنجاه و شعر ذهنی موج نو و به کارگیری رگه های مثبت شعر احمدرضا احمدی ،شاملو،فروغ ،ریتسوس،لورکا توانست فصل متمایزی را خلق کند که امضاء آن نام شمس لنگرودی است . همانطور که همه شما واقفید زبان ظرفیتهای مختلف و وجوه متفاوتی دارد شاید درست نباشد که از ترکیبهای نا موفق گلچینی درست کرده و آن را نماینده زبان شمس دانست بهتر نیست در کنار آن به تصویر سازی در ترکیباتی چون-مردگان تنگ حوصله بیکار، پرچ میخ ستاره بر تن آسمان – را نشاند تا مخاطب خود به قضاوت بپردازد و یا اینکه ؛میدانیم یکی از وجوه زبان خلق تصویر است و فکر نمی کنم کسی بیاید بگوید تصاویر چون تصاویر ذیل تصویر ضعیفی است
زمین می چرخد
به دور و برش نگاه می کند
و نمی بیند شاملو را
و یا روایت حاکم بر شعر های بلند او شعر هایی که در آن کودکان جهان سوم از بچه های آمریکایی خوشبخت ترند چرا که می توانند برق هواپیماها و بمب افکن ها را ببینند و در پای مجسمه آزادی هم دفن شوند ،مگر چیزی سوای فصاحت است در بیان محتوا
-براهنی دستی به صورتش می کشد و گویی که نمی خواهد از قافله عقب بماند می گوید:
سوای از این صحبتهای یکی از معایب پاره ای از اشعار لنگرودی منطقی نویسی است منطقی که در آن تخیل که منجر به اتفاق در شعر می شود را در همان لحظه زایش خفه می کند و منظور از این افاق اتفاق در زبان است اتفاق در روح شاعرانگی است که آنرا خلاقیت می نامیم .
سراسر کوه را برف پوشانده است
و پرندگان بی دانه اند
پنجره را باز کن
منتظر باش
پرنده ای هست که به خانه ما پناه آورد
و سور امشب مان مهیا گردد
مرحوم محمد مختاری اخم هایش را گره می کند و یعنی موافق نیست .براهنی ادامه می دهد :همچنین همه ما میدانیم که آقای لنگرودی تحقیقاتی در زمینه سبک هندی داشته است و این تحقیقات بر شعر او تاثیر گذاشته است و شعر او را به سمت فرمول نویسی برده که در آن بسیاری از شعر های کوتاه او از این فرمول تبعیت میکنند البته با این تفاوت ما در سبک هندی ما با یک تصویر شاعرانه مواجه ایم که یک توضیح منطقی را در پی دارد اما در شعر های شمس ما با یک اتفاق ،با یک توصیف خطی ومنطقی مواجه ایم که یک اتفاق شاعرانه را در پی دارد و قریب به اتفاق اشعار کوتاه او در جا خالی های این فرمول و این دو بند می نشیند
متلاطم/ تنها / بیکران «توصیف منطقی و خطی»
کاش /اقیانوس نبودم/پنجه کشان بر ساحل «توصیف شاعرانه و مخیل»

ویا:
چشمانی کو تا تو را ببینم / دهانی که تو را بخوانم ،گوشی تا تو را بشنوم «اتفاقی خطی و عقلانی»
بارانم /می بارم / کورمال / کورمال / درکنارت «تصویر شاعرانه و مخیل با به کارگیری صناعات ادبی»
این فرمول نویسی فرم و ساختار شعر را قابل پیشبینی می کند و شاعر را فردی آزاد و رها حتی در ساختن ساخت شعر نمی بینیم. مرحوم محمد مختاری خنده ای از سر طعنه می زند و دوباره سکوت می کند .
براهنی ادامه می دهد در ادامه اجازه بدهید پای این فرمول نویسی را که به تصاویر کشیده است را به تصویر بنشینیم . یکی از فرمول های خلق تصویر در شعر امروز کشاندن پای اساطیر به جهان مدرن است ،فرمولی که در چندین شعر از اشعار لنگرودی دیده می شود و به کرات در دهه ی 70 و بعد از آن در اشعار همگان با آن مواجه بوده ایم.
دیر آمده ای موسی!
دوره اعجازها گذشته است
عصایت را به چارلی چاپلین هدیه کن
که کمی بخندیم
و همین فرمول است که صلاح الدین ایوبی را به فضای بمب های میکروبی و شیمیایی می کشاند«ر.ک:شعر 20»
مختاری با همان لبخند همیشه بسم الله و یا علی می گوید و بلند می شود و میگوید ببخشید آقای براهنی نمی دانم شما چرا خصلت و خصوصیت سبکی را فرمول نویسی می نامید و اصلا نمی دانم شما تا کی روی نقد یک سویه مسر می مانید چرا نمی خواهید بپذیرید و بگویید لنگرودی در جامعه شاعرانی که در گیر جهان فانتزی و صنعتی با زبان هستند از معدود شاعرانی است که درد انسان دارد و اجتمتع را با تمام دردهایش و با چاشنی طنز و سادگی زبان و روایت خارق العاده مخیل و ایجاز در اشعار به هم بر می آمیزد م تصویری را خلق می کند که متکی بر ادبیات هزار ساله ادبیات فارسی است انا گامی جلوتر و خلاقانه تر
به طور مثال:نسیم در یکی از شعر های او با همان کارکرد ادبیات کلاسیک ظاهر می شود اما نه به عنوان خبر رسان بلکه بادی است که می آید تا پا روی بمبها بگذارد و حرمت این بامداد را زیر پا بگذارد
آه ،ای نسیم پا برهنه که بر بمبها راه می روی
حرمت این بامدا تلف شده را نگه دار!
«آمین»
لابد می خواهید بگویید که نسیم از ادبیات کلاسیک بلند شده و آمده در فضای مینهای امروزی و این همان فرمول شعر اعجاز موسی است در حالی که من معتقدم فکر و تاکید شاعر در همه اشعارش بر زاویه دید است نه فرمول نوشتن آن،یکی از خصوصیت های شعر امروز بر خلاف شعر های دهه های گذشته که هر کس به دنبال زبان خود بود سوای از چند صدا ما نه با صدای فردی بلکه با صدای نسلی مواجه ایم .یعنی با نسلی مواجه ایم که از وام دار زبان شعر همدیگرند اما شعر شمس نه تنها تکرار شعر کسی نیست حتی هیچ دو شعر او را نمی بینیم که از یک پنجره به جهان نگاه کرده باشد از این رو او را می توان شکارچی آناتی دانست که درون و بیرون رادر یک فضای توصیفی به تصویر می کشد همانگونه که سنت نیما بود . او شعری را خلق می کند که تصادم سوررئال و رئالیسم است جایی است که آرمانگرایی شمس که که فردی است اندیشمند و جزئی نگر در کنار ساده نویسی و طنز نگاه فلسفی و هستی شناسانه و ایجاز و لحن رسولانه بعلاوه زبان کوچه اش در یک جا جمع می شوند و شعری را خلق می کنند که بر خلاف شعرهای تکنیکال دهه هفتاد که مخاطب خاص را هم به حداقل میرساند دایره مخاطب بیشتری دارد و احساس و عاطفه این غایب بزرگ شعر زبانی را چون مسیحی نشسته در تصاویر خویش به همراه دارد «ر.ک:شعرهای 20،22،55و…»اما در مورد منطقی نویسی ،یعنی اتفاقات خطی و از پیش تعریف شده عاری از خلاقیت
به این شعر توجه کنید ؛
هر آنچه بکاری درو خواهی کرد / جز باد / که توفان به بار می آورد / و ما مسافر تازه این کویریم / توفانی درو می کنیم / که نکاشته بودیم / بد گمان باش / به ماسه ها و برق دانه نمک بد گمان باش / به ماسه ها و برق دانه های نمک بدگمان باش / قبله گاه دوالپاست این این کویر / پریانی پنهان / که طعامشان نمک است و آتش / و گل سینه شان بوته خار است / تا صبح نیامده از بستر مجنب / و نگاه مکن / که افسونت می کند ماه / این درخشش شیرین / مه پیش از بارندگی نیست / گرد باد کور است / که غبارش را جمع می کند و آسوده تر آن که در آرزوی باران نباشی / جز / باتلاق نمک نیست / هر آنچه بکاری در خواهی کرد / جز توفان / که به دست باد است
این شعر با سمبل هایی ظاهرا از پیش تعریف شده و منطقی ظاهر می شود «کویر – شوره زار شب- ماه با توصیف درخشش شیرین – باتلاق »اما نمی شود این امر را خاصیت سبکی شعر شمس دانست چرا که شعر او برگرفته از زیر ساختهای جامعه است و چونان آینه ای تمام قد در مقابل جامعه می ایستد و آنرا که ظاهرا صورتی منطقی اما درونی عمیق و موزونیت یافته با عناصر ناموزون است را به تصویر می کشد و شعری را خلق می کند که کنایتی چون : ما مسافر تازه ی این کویریم / توفانی درو می کنیم (که نکاشته بودیم)
را در دل خود دارد . همین چیزی که شما آنرا منطقی نویسی می نامید من آنرا سادگی و صمیمیت می نامم که منطق شعر شمس است و شاید چندان عادلانه نباشد که آنرا شعر منطقی بنامیم اما شمس در استفاده از اساطیر هم تنها به یک صورت عمل نکرده است که یک اسطوره را به جهان امروز بیاورد و ما حکم تک تکنیک بودن را برای لحاظ اسطوره ها در شعرش را بر او ببریم
باران ببار و خیابان ها را غرق کن
و فقط لامپها را نپوشان
که چهره نوح را ببینم
ما از جماعت کشتی
فقط ابلیس را می شناسیم
اینکه کشتی نوح را به خیابانهای امروز می کشاند شاید همان اتفاق و فرمول باشد اما قسمت دوم تصویر اینست که یکی از نجات یافتگان توفان بزرگ در کشتی نوح خود ابلیس است و این خلاقیت در حوزه اساطیر آنهم در همان روایت نخستین است بنابرین استفاده از اساطیر و سمبل ها در شعر شمس را نمی توان یک سویه و تک بعدی ببینیم . آقای حمید سبزوار بلند می شود و بعنوان یک شعر موفق این شعر را می خواند :
زنگوله ها را به صدا در آورید
شاعر
تمام کرده است ،شاعر شعرهای بی معنا
تمام کرده است
و ما برابر گورش ایستاده ایم
دلتنگیم
و نمی دانیم چه بر سنگش بنویسیم
براهنی لبخند می زند و شمس تنها سرش را پایین می اندازد ،آفای معلم میپرسد خنده چرا ؟
و درگیری از همین جا شروع می شود موسی و چارلین چاپلین از جلسه بیرون میرودند و کودکان افغانی بادم چشم هایشان را در دست می گیرند و به خلبان هواپیماهای آمریکایی هدیه می دهند و آنها نیز از جلسه بیرون میروند و این شاعران بودند بانیان جنگ جهانی سوم و ما در حالی که به پناهگاه ها می رفتیم با خودم می گفتم ای کاش ما شاعرها می نشستیم و صورت و معنا را رعایت می کردیم کاری که باختین و شمس و گادامر به درک آن رسیدن و شعری را می سرودیم که معنا گرایی لنگرودی و صورتگرایی براهنی را داشت

بخش نقد ادبی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو