فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

شاعر : خانم مرضیه اوجی

شاعر : خانم مرضیه اوجی
شعر : جبر تهوع
منتقد : غلامحسن جمعی

با هم شعر سرکار خانم مرضیه اوجی را یک بار دیگر مرور کرده وبه نقدش می نشینیم

جبر تهوع

عق می زنم بالا بیایی ، چسبیده ای بر تار وپودم
سرگیجه می گیرم وهستی ، در عمق احساس و وجودم
می لرزم ازحسی که دارم ، می ترسم از این با توبودن
سنگی شدم در عمق مرداب ، جامانده از جریان رودم
مادر شدن حس خوشی نیست ، وقتی که بیزاری ز بودن
باید تو هم همراه باشی ، با سختی و بود و نبودم
عق می زنم سرگیجه دارم ، مادر . . . تو هم این طور بودی؟
یعنی تو را . . . . آزار دادم ، از اولین روز ورودم ؟
من یک زنم یک جنس بنجل ، از زخم های معنوی پر !
ماشین تکرار حیاتم . . . نه یک خدای بی سجودم
مادر ببخشا درد دارم ، دلخسته از جبر تهوع
از کائنات از رنج از عشق ، ازاین جهان دلگیر بودم
مادر شدن عین خدایی ست ، بی اختیاری در گزینش
لبریز شو از زندگانی ، در آخرین بیت سرودم .

1 – ( عق می زنم بالا بیائی ، چسبیده ای برتار و پودم – سرگیجه میگیرم وهستی، در عمق احساس و وجودم )
عق ، در زبان گفتگو یعنی( صدای استفراغ ) و فعل ترکیبی یا مرکب آن ( عق زدن ) عمل استفراغ را بیان
می کند . اولین هنر نمایی شاعر( صنعت استخدام ) در همین مصرع به چشم می آید. . بکار بردن این فعل
مرکب هم دلالت دارد بر این که استفراغ می کند . و هم دارد به طفل در حال شکل گیری میگوید بیاید بالا
بالا آمدن حرکتی را نشان میدهد وچسبیدن عکس آن است . مثل شب و روز ، بد و خوب ، خواب و بیدار و . . . .
که با استفاده از قدرت تخیل، شاعر میخواهد او را از حلق خود بیرون بکشد ویا براند . وچون برایش ممکن
نیست از عصبانیت ویا از تکرار این عمل سرگیجه می گیرد .(سرگیجه می گیرم ) که همچنان در عمق
احساس و وجودش وجود دارد . تکرار هم صدایی حرف (س) در مصرع دوم ( سر – حس – احساس )صنعت
(هم آوایی) یک نوع موسیقی را تداعی میکند که همراه تکرار (گ) گوش نواز است. علاوه بر این شاعر گوشه
چشمی هم به ( حس آمیزی ) دارد با استفاده از واژه های حس و وجود وسرگیجه و عق زدن
.
2 – در بیت سوم ( می لرزم از حسی که دارم ، می ترسم از این با تو بودن )
در این مصرع (لرزیدن – حس کردن – ترسیدن ) یک نوع جناس معنوی را به رخ می کشد که در ارتباط با
انسان است . شاید بتوان گفت جناس حالت ، که وجه مشترکشان( با او بودن است ) ، ( طفل در حال شکل
گیری) این مصرع خود دلیل آن است که چرا عق می زند . و به شکلی می خواهد از دستش خلاص شود ویا
تا دیر نشده از شر این دنیا خلاصش کند ( دنیایی که در از نظر شاعر مطوب نیست ونمی خواهد که طفلش نیز
درگیر این مسایل نامطلوب گردد . ومثل او نا ملایمات را تحمل کند . ودر مصرع بعد تا حدودی دست به
افشاگری می زند. وعلت ترس و نگرانی خود را شرح می دهد. با هم می خوانیم .
3 – ( سنگی شدم در عمق مرداب ، جامانده از جریان رودم )
( مرداب) با( جریان داشتن) وزنده بودن رود . نقش (صنعت تضاد )را بازی می کنند.اگر( رود)را هم بتوان
بجه در حال رشد و حرکت در نظر بگیریم ، با مادر که مثل سنگی در حالت ماندن واز بین رفتن است باز به
نوعی (صنعت تضاد) خواهیم رسید ! مفهوم بیت . تصویری از خود را ارائه می دهد که همچون سنگی در اعماق
مرداب مانده است . واز تحرک و پویایی از (جریان زندگی و تحول جا مانده است ) . وفاجعه بار تر این که
جاماندنش حتی در کف رود یا رودخانه نیست بلکه در عمق مرداب است . در واقع دفن شده است . ( مرگ تحول)
است.
4 – (مادر شدن حس خوشی نیست، وقتی که بیزاری ز بودن )
این بیت استدلالی است، برای این که چرا عق میزند ویا گله دارد که بچه برتارو پوداوچسبیده ویا در عمق
وجود او مانده است . زیرا معتقد است که مادر شدن حس خوبی نمی باشد . زیبایی این غزل این است که در
اوج زیبا و روان بودن ، در استنباط معنی هم ، با مشکلی روبرو نمی شویم . هم زبان کوچه درآن متجلی
و هم دچار ابتذال نگردیده است ! وپا در هوا صحبت نمی کند ویا به قول معروف شعار نمی دهد . اگر میگوید
مادر شدن حس خوبی نیست . ادله هم دارد . وقتی که از بودنت در این شرایط بیزار هستی . وآن هم زن بودن
ویا مادر بودن که به شکلی بر( زن ) بودن تکیه دارد !
5 – ( بایدتو هم همراه باشی ، با سختی و بود ونبودم )
اگر بیت قبل دلیل مصرع های قبل بود . این مصرع هم ظاهرا دلیل مصرع قبل از خود است . یعنی از مادر
بودن حس خوبی ندارد . زیرا شرایطی حکم فرماست که هیچ کس در سختی ها وبود و نبودها یکدیگر را هم
راهی نمی کنند . دراین مصرع واژه های ( هم و همراه ) نوعی جناس زاید هستند ( تقریبا مذیل ) . وهم چنین
بود و نبود ( جناس مزید) است که در اول واژه (بود ) حرف (ن) اضافه شده است .
6 – ( عق می زنم سرگیجه دارم ، مادر. . . ! تو هم این طور بودی ؟
حال که از عق زدن نتیجه ای نگرفته . با آن استدلالهایی که برای خودش کرده . برای تسکین خویش به مادرش
متوسل می شود . که نکند این یک سیر طبیعی و از پیش تعیین شده ای باشد، وایشان بی خود اظهار گله و
شکایت می کند . وبه قول معروف نازک نارنجی است . حتی اگر کل روند غزل را به مسایل اجتماعی هم
ربط دهیم ، پر بی راه نرفته ایم ، باز هم این روند شعر ، بر نابسامانی هایی اشارت دارد ، که شاعر از آن رنج می برد ! گویا در پی کشف ریشه اصلی است ! با پرسش از مادر که این روند را طی کرده است ! وچه زیبا با آوردن سرگیجه . به نوعی زیرپوستی تعقل را وارد ماجرا می نماید . ونمی گوید ( دلم به هم می خورد) در واقع شعر را از حال و حس عاطفی به عینی گرایی و رئالیستی می کشاند .
7 – ( یعنی تو را . . . . آزار دادم ، از اولین روز ورودم ؟ )
با این نوع پرسش از مادر ، غیر مستقیم عنوان می کند که از این جریان چه خواسته وچه ناخواسته دلخور
است ! وشاید به نوعی هم میخواهد از مادرش دلجویی کند . چون حالا به سختی هایی که مادرش کشیده
واقف گردیده است . ولی هنوز به یقین کامل نرسیده . ویا باورش نمی شود . در این بیت نیز آوای ( آ ) سه
مرتبه ، و حرف الف (چهاردفعه) چشم نواز است که هم از نظر شنیداری و هم دیداری بر زیبایی شعر افزوده
است ، نقطه چین ها نشان گر این است که احتمالا این مشکل شامل کلیه مادران دیگر هم می باشد ویا
میخواهد به شکل کلی تری به مساله نگاه شود.
8 –( من یک زنم یک جنس بنجل ، از زخم های معنوی پر !)
در این جمله شاعر میخواهد خودش را به عنوان یک زن مطرح کند ( حس فیمینیستی ) در صورتی که در
کل شعر این روند ( زنانه ) بودن شعر به چشم می خورد . یکی از دلایلی که به نقد این شعر نشستم همین
بود که در تار و پود این شعر حس می شود که شاعر این شعر، یک زن است . حتی در جمله هایی که
مسایل زنانگی مطرح نیست . هستند شاعران زن مطرحی که حتی با آوردن نام زن در شعرشان ، اگر نام آنها
را از زیر شعر برداریم ، به هیچ وجه قابل تشخیص نیست که شاعر این شعر یک زن است . در صورتی که در
جای جای این شعر منعکس است که این شعر را یک شاعر زن سروده است . ای کاش این واژه( زن) در شعر
نبود تا هنر شاعر صد چندان می شد . حتی همین مصرع اخیر هم صرف نظر از کلمه( زن) روح زنانگی در
آن موج می زند . می شد بجای این جمله گقت ( من همچو یک کالای بنجل ، از زخمهای معنوی پر ).
چون زن بودن و بنجلی اش در شرایط امروز را به رخ می کشد و زخمهای معنوی نیز کاملش می کند .
وچه زیبا این معنویتی را که به ظاهر به زن نسبت میدهند ، ولی عملا به آن پای بند نیستند به تمسخر
گرفته وبا عنوان زخم از آن یاد می کند . چون این مساله را با تمام وجودش حس می کند .
9 –( ماشین تکرار حیاتم . . . نه یک خدای بی سجودم )
وقتی میگویم این یک شعر زنانه است از همین ترکیب زیبای ( ماشین تکرار حیات) زنانه بودن شعر نیز
معلوم است .وهنر فوق العاده ای را به نمایش می گذارد ، آفرین به این ذوق . واژه ای بکر ، حد اقلش برای من بکر است . ضمن این که مفاهیمی ژرف را به نمایش می گذارد . یعنی گویی فقط برای تولید مثل آفریده شده ( که از واژه خدا که آفریدگار وتولید کننده ) است نیز بهره برده ، ولی هیچ اختیاری ندارد . ( خداوند بی اختیار ) و در عوض همواره باید در حال تعظیم و سجود باشد . در این بیت اشاره ملییحی هم به خلقت آدم دارد که شیطان هم به این آدم که خود خداوند روی زمین خواهد شد تعظیم یا سجده نمی کند و هم غیر مستقیم تمرد انسان از خدای خودش را هم تداعی می کند ( هبوط) . واژه ( خدای ) در این جا چند وجهی است . ( خدای روی زمین ) از بُعد ارزشی . (خدا ) به عنوان آفریننده یا تولید کننده . و در نهایت مالکی بی اختیار که فقط باید سجده کند خدایان دیگر را . ونه خدایی که هرگز سجده نمی کند( خدای بی
سجود) در دل این همه جبر و نشان دادن ضد ارزشها یک نوع آزادی نسبی هم به چشم می خورد. که انسان
در عین این که در یک چارچوب جبر گرفتار است تا حدودی هم اختیار دارد . واین جبر باعث نمی شود که
نتواند از اختیاراتش استفاده نکند .اگر چنین تصورات ما از شعر درست باشد . شعر باید در حول این محور
مانور بدهد . باز با هم می خوانیم .
10 – ( مادر ببخشا درد دارم ، دلخسته از جبر تهوع )
مطلب بالا در مورد اختیار در این مصرع خود را نمایان می کند ، با این که با توجه به گستره شعر که تا حالا
در بالا مطرح شد . از زن بودن نفرت دارد . واین نفرت را بخاطر این که در یک چنبه ای از جبر گرفتار شده
مطرح می کند . ولی از اختیار خودش استفاده کرده وعلی رغم تنفر از مادر بودن ویا از مادر شدن ،( نه
بخاطر ذات خود مادر) بلکه بخاطر جو و شرایط حاکم بر او ! برای مادرش و در نتیجه کودکش به دلایلی
ارزش قایل است . واین ارزش را اگر نتوان از بعد ارزشی به آن نگاه کرد حد اقل از دید عاطفی قابل بررسی است و تامل بر انگیز . زیرا از مادرش تقاضای بخشش دارد ، بخاطر زحماتی که بر او تحمیل کرده است .
و علت پرخاشش را ( درد ) میداند. آن هم نه درد فیزیکی . دردی که از جبر ( زور و بی منطقی) بر خاسته
است. که این درد جبر گونه تهوع آور است . و آن چنان درد آور که نمی خواهد هیچ کس دراین شرایط باشد
زیرا شاعر با توجه به وضعیت کنونی اش این شرایط بارداری وعق زدن را ندارد . وبیشتر خواسته با استفاده از تصاویری که خلق می کند که ریشه در واقعیت هم دارد . با عق زدن نوعی اعتراض را نمایش دهد . وشایددر تضاد دو نسل روبرو ( مادر خودش وفرزندش ) می باشد ! وبرای همین هم از اول . اقدام به عق زدن میکند. وحال مشخص می شود. که در عق زدن هم تعمدی وجود . تا به این شرایط نا عادلانه اعتراض کند . که این اعتراض باز هم نشان گر این است که نوعی اختیار هم در دل این جبر وجود دارد . گرچه کفه ترازو
در حال حاظر به طرف جبر می چربد . وتن دادن به یک سری از اجبارها صد در صد اختیاری نیست. در این
مصرع جز ترکیب (جبر تهوع) . کار هنری دیگری به چشم نمی آید .
11 –( از کائنات از رنج از عشق ، ازاین جهان دلگیر بودم )
شعر همان طور که میشد حدس زد دردکلی را درنظر دارد . (درد کائنات ) را ! از یک درد مزمن رنج می برد
که ریشه تاریخی وعرفی دارد . وآن قدر تکرار شده که شکل طبیعی ویا عادی بخود گرفته است .کلا شعر از
یک درون مایه اجتماعی صحبت می کند . که شاعر به زیبایی، شرایط بیرونی ( بی عدالتی ها ، بخصوص
در مورد زنان ، چه در رفتارها وچه در قوانین ، حتی از یک نوع افراط و تفریطهای فمینیستی هم ، وهر نوع
مقوله ای که با عث شود حق و حقوق اجتماعی و انسانی و عاطفی انسانها بخصوص زنان پایمال شود رنج
می برد) را در قالب درون خود ریخته و به پردازش آن پرداخته ، تا ملموس تر ترسیم ا ش کند . واگر از
عشق هم می نالد از عشقی است که در این چهار چوبها تعریف می گردد و نه عشق واقعی . و معتقد است که این جهان با این مختصاتی که در حال
حاضر دارد دلگیر کننده می باشد . واین دیدگاه شاید کمی از دیدگاه رئالسیتی دور باشد و به سمت آرمان
گرایی ویا ایدئالیستی کشیده شده است . چون مادرش را دوست دارد ولی از مادر بودن نیز حس خوبی ندارد
ویا اگر دارد فقط وجوه خوب وزیبایش را می خواهد و دوست دارد . در صورتی که یک دید واقع گرا باید خود
را با تمام خصوصیات بد و خوبش وفق دهد ! شاعر تا این جا هنوز بر سر یک دو را هی در حال چالش است .
12 – ( مادر شدن عین خدایی ست ، بی اختیاری در گزینش )
در این مصرع ویا جمله ، ( عین ) نیز ایهام دارد یکی ( اصل و مانند ) ودیگری ( چشم ) است . چشم دیدن
برای انتخاب و گزینش کردن . گیرم که اختیاری ندارد . و فقط می بیند و رنج می برد . حتی در واژه ( خدا ) در این مصرع نیز ایهامی ظریف نمایان است . که بستگی به روش وشیوه خواندن دارد . یکی مادر بودن مثل( خدایی کردن است) . ودیگری مادر مثل (خدایی است که ) . ولی در هر دوحالت بی اختیار. وچه زیبا در
این بیت عمل آشنا زدایی رخ داده است ( خدای بی اختیار) . که این هم یکی از زیبایی های دیگر شعر است
13 –( لبریز شو از زندگانی ، در آخرین بیت سرودم . )در نهایت با آن همه درد و ناله و عق زدن ها ، شاعر کفه ترازو را به سمت لبریز شدن از زندگانی می چرباندورسالت شاعری هم جز این نیست . زیرا باید بود و درست کرد ، و نا رسایی ها را کامل کرد . وگله و شکایت ودر نهایت میدان را خالی کردن و یا به سمت نابودی و فرار رفتن سزاوار انسان نیست .
در اخر نکته جالبی که حیفم آمد گوش زد نکنم این است که .ممکن است عده کمی باشند که متوجه شوند، این غزل هم قافیه دارد و هم ردیف. ردیفش همان ( م )
ضمیر ملکی اول شخص مفرد است . وخود کلمات که ضمیر ملکی گرفته اند قافیه و حرف ( روی ) در این
قافیه ها ( د) است
باقی بقایتان قربان همگی حسین .

بخش نقد ادبی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو