فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 31 فروردین 1403

نقدی بر “مرد و مرکب”

هجویه ی هزل آمیز ” مرد و مرکب ” را می توان “دن کیشوت” اخوان ثالث دانست. رستم صولتی مترسک ؛ که رخشش تخته پاره هایی موم پیوست است در عالم خیالات و اوهام به جنگ مشکلات و معضلات می رود . او می اندیشد ” آسوده بخوابید زیرا که ما بیداریم” همچنانکه بلندگویان نیز جار می زدند: ” شما خوابید ما بیدار/ خرم و آسوده تان خفتار”
هرچند که او شیر بچه مهتر پولاد چنگ آهنین ناخنش را فرا می خواند ولی آشکار ست که هیچ مهتر و دستیاری ندارد.
گویا پهلوان پنبه ی اخوان ثالث باید از هفت خوانی بگذرد و گره ها بگشاید و کامیابی ها به ارمغان آورد هرچند مرد و مرکب از کنار چند خوانی می گذرند اما آنان فقط می گذرند همین و سرانجام در خوان چندم که خوان سایه ترسان ست از خودشان از سایه ی خودشان که به مانند دشمنی مجازی پیش می آید شکست می خورند و هرگز به خوان هفتم نمی رسند چه رسد که از آن بگذرند. خوان ها یی که آنان از کنار شان گذر می کنند هفت خوانی از مشکلات اجتماعی ست ؛ خوان محتکران موش صفت ؛ خوان باستان کاوانی دلسرد از پیشنه ی نیکوی فرهنگی زادبوم خود ؛ زیرا آن را بی بازگشت می دانند ؛ خوان خانواده ی پرشمار روستایی ؛ خوان عمو یادگار(که شاید خوان تغافل و خودفراموشی باشد.همچنانکه ضرب المثلی است که : عمو یادگار خوابی یا بیدار؟؟؟) ؛ خوان سایه ترسان و دیگر خوان هایی که پیش نیامد …
“مرد و مرکب” از دو دیدگاه با شعر ” ناگه غروب کدامین ستاره ؟” همسانی هایی دارد .
نخست اینکه در اینجا هم از دو عنصر انسان و سایه اش سخن می رود . هرچند تفاوتی هست در انسان و سایه ی این شعر ؛ و آن اینکه در اینجا دیگر از آشنایی و صمیمیت انسان و سایه اش سخنی نیست بلکه بر عکس ؛ از غربت انسان و سایه اش سخن است.

دو دیگر اینکه در ” مرد و مرکب” هم دیدار هایی از صحنه هایی از اجتماع به تصویر کشیده شده است. مثلا صحبت های دو موش محتکر (آن ها هم منتظرند تا مردی بیاید با لشکری از خریداران) و یا صحبت های شاید ؛ دو باستان کاو ؛ باهم ؛ و یا صحنه ای از یک خانواده ی پر چمعیت و یا صحبت های “عمو یادگار ” . به هر روی ؛ هر کسی امید دارد که آن مرد ؛ آرزو های درست یا نادرستش را برآورد. از هر جا که مرد می گذرد تبلیغات یا به قول فرنگان “پرو پگندا” از زمین تا آسمان می رود . اما در واقع ؛ هیچ اتفاقی نمی افتد و هیچ تحولی پیش نمی آید.

ناگهان جهت نور بر عکس می شود. به گونه ای که مرد سایه ی پر هیب خود را رویاروی خود می بیند . از سایه می ترسد عقب عقب می رود و می رود تا سر انجام “سر تا سم” در شکم دانه گندمی فرو می رود. “نه خانی آمده نه رفته خانی” یا به قول خیام : “آمد مگسی پدید و ناپیدا شد” اینکه اینجا از ترکیب “سر تا سم” استفاده شده دو معنی را می رساند نخست نشان دهنده ی بلعیده شدن کامل مرد و مرکب است دو دیگر اینکه می خواهد مرد را تحقیر کند می خواهد بگوید بین مرد و مرکب از نظر اندیشگی فرقی نیست.
دراین شعر از چند “جامه دان واژه” ی : مرد مردان مرد – گرد گردان گرد – بیابان مرگ راه – استفاده شده است . در پایان معنای چند واژه را می نویسم :‌
ثقبه زار = جر وا جر و چاک چاک
لفجه = لب و لوچه
“طناب خط” = ترکیبی ست همانند و شاید هم معنا با واژه ی “چوب خط ” و شاید هم ؛ به معنای طنابی بلند باشد که غار پیمایان برای گم نکردن مسیر برگشت غاری نو یافته ؛ از آن استفاده می کردند‍‍‌
گرد گردان گرد = پهلوانی که با پهلوانان می گردد .

مهدی فرزه (میم . مژده رسان)

بخش نقد ادبی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو