فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 اردیبهشت 1403

مدرنیسم در شعر فروغ )نقد جامعه شناختی شعر فروغ فرخزاد)- بخش نخست

مقدمه

بررسي شعر فروغ از منظر اجتماعي، شناخت خوبي از جامعه ي رو به مدرنيته ايران مي دهد. اشعار او که جايگاه خاصي در ميان شاعران شعر نو ايران دارد نه تنها موردپسند منتقدان، شاعران و نويسندگان است بلکه توانسته توجه ي عامه مردم را به خود جلب کند. اين شايد از نقاط قوّت آن باشد. اما آنچه که در اين مقاله مي خواهم مطرح کنم قابليت جامعه شناختي شعر اوست. البته بررسي همه جانبه ي اين اشعار از ديدگاه جامعه شناختي دشوار است و باعث کلي گويي مي شود وشايد انتخاب يک موضوع براي تأمل پسنديده تر باشد. شناخت جايگاه زن مدرن در شعر فروغ موضوعي است که مي تواند شخصيت رو به تغيير زن ايراني و چالش هاي اورا به تصوير بکشد. از آن جايي که فروغ در دوراني (1335-1313) زندگي مي کرد که جامعه ي ايراني دستخوش تغييرات وسيعي بود و اين تغييرات در شعر او تبلور يافته است، مي توان به ارزش کار وي پي برد.

کتاب هاي او شامل «اسير»، «ديوار»، «عصيان»، «تولدي ديگر» و «ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد» است.گرچه سه کتاب نخست او دوران آغاز و رشد شاعري فروغ را نشان مي دهد اما بايد بگويم که دو کتاب «تولدي ديگر» و «ايمان بياوريم…» او داراي اشعار بسيار پخته تري هستند. به همين دليل اشعاري که در اين مقاله به آن ها اشاره مي شود، همگي از اين دو انتخاب شده اند.

ورود مدرنيته

روند مدرنيزاسيون در هر کشوري با فراز و نشيب هاي بسياري همراه بوده است. همان طور که کشور ما در طي 150 سال گذشته در برزخ سنت ومدرنيته دست و پا زده است. مدرنيته که همراه خود تغيير و تحول در همه سطوح زندگي انسان ها را به همراه دارد حتي شخصيت افراد را هم دستخوش تغيير قرار مي دهد. انسان مدرن در روند مدرنيته و عقلاني شدن خوي و صفت هاي ديگري مي يابد و براي ورود به دنياي جديدي تلاش مي کند.

شايد نتوان گفت که در حدود پنجاه سال پيش مدرنيته (به معناي واقعي) چندان وارد جامعه ايراني شده بود. اما در اثر ارتباط ايرانيان با غرب دانه هاي تغيير در کشور ما در حال جوانه زدن بود. اين جوانه زدن که تحولات بسياري براي زن و مرد ايراني به همراه داشت انسان هايي نو به وجود مي آورد. نمي توان به قطع و يقين گفت که فروغ فرخزاد به عنوان يک شاعر زن، يک زن مدرن است. اما در شعر او مي توان سايه هاي تغيير را دنبال کرد. اين سايه ها گر چه در لفافه واژه ها پنهانند اما وجود دارند. آن جا که فروغ مي گويد:

«و اين منم / زني تنها / در آستانه فصلي سرد / در ابتداي درک هستي آلوده زمين / و يأس ساده و غمناک آسمان / و ناتواني اين دست هاي سيماني» (دفتر شعر” ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد”)

شکل گيري انساني نو را مي بينيم که به دنبال درک تازه اي از جهان خود است و در آستانه يک تغيير فصل بزرگ. اما او به عنوان يک زن که پا در سنت دارد چگونه مي تواند از اين قيد و بندها رها شده و شخصيتي نو براي خود بسازد. تلاش فروغ براي به تصوير کشيدن تغييرات زندگي خود که جداي از تحولات درون جامعه نيست، در ميان سطرهاي شعر او آشکار است.

براي بررسي زن مدرن در شعر فروغ نياز به اين است که در ابتدا مولفه هاي مدرنيته را بشناسيم. گرچه مدرنيته در هر کشوري با تفاوت هاي بسياري وارد شده و در زمينه هاي گوناگون تغيير ايجاد کرده اما اين مؤلفه ها بر تفکرات انسان مدرن اثر گذاشته و او را هم متحول کرده است. در مقاله اي که در پيش رو داريد از روش «لئولوونتال» در جامعه شناسي ادبيات استفاده شده است. و همان طور که وي مي گويد تلاش شده «بين تجربه هاي شخصيت هاي خيالي و فضاي خاص تاريخي که منشأ آن تجربه ها است رابطه برقرار کند و تأويل ادبي را به بخشي از جامعه شناسي شناخت مبدل سازد». ( لئو لوونتال/ ص122) قضاوت اين که آيا طبق نگاه لئولوونتال موفق شده ام که «بر اساس معادله خصوصي درون مايه ها و فنون سبکي، معادلات اجتماعي» (لئو لوونتال/ ص122) را بنويسم بر عهده شماست.

مولفه هاي مدرنيته

تحليل محتواي شعر فروغ بر اساس يک دسته از مؤلفه ها کار چندان راحتي نيست. چرا که او درست مانند انسان هايي که درحال ورود به دنياي مدرن هستند روحيه اي سرگردان و گاه متناقض دارد و اين را حتي در شعر سرودن خود نشان داده است. روزي از زني نو سخن مي گويد و فردا از زني سنتي. همه مؤلفه هاي مدرنيته بدون نقص در زن مدرن صدق نمي کند. بنابراين در شعر فروغ هم همين طور است اما نشانه هاي برخي عناصر ديده مي شود.

مؤلفه هاي مدرنيته به صورت خلاصه انسان گرايانه بودن جهان بيني مدرنيته، مادي گرايي، عقل گرايي، ويژگي تجربي بودن جهان، برابري طلبي، فردگرايي، احساسات گرايي(انسان مدرن ملاک تمام داوري هاي خود را بر درد و رنج انسان ها مي گذارد و براي رفع درد و رنج و ايجاد لذت تلاش مي کند) و انديشه پيشرفت (ملکيان/ 1385) است.

اما در مؤلفه هاي انسان مدرن مي توان به موارد زير اشاره کرد:

1- مشاهده گرا، تجربه گرا، آزمايش گرا

2- قايل به عقل جزئي، استدلال گر و ابزاري

3- کمابيش مادي گرا

4- انسان گرا

5- فردگرا

6- برابري طلب

7- آزاد انديش و تعبدگريز

8- عاطفه گرا(در نظر او ميزان درستي و نادرستي در ميزان لذت و درد و رنجي است که همراه عمل و گفتار اوست)

9- قائل به پيشرفت و سنت گريز (وبلاگ معنويت و عقلانيت)

نمي توان گفت همه اين موارد در انسان مدرن متحقق شده است. اما بخشي از آن وجود دارد. زن مدرن نيز با حرکت به سمت مدرنيته فردگرا، برابري طلب، عقل گرا، عاطفه گرا، مادي گرا و سنت گريز شده است.

نگاهي به مدرنيته و شعر فروغ

آن چه که در شعر فروغ نيز ديده مي شود به نوعي بازتاب بعضي از اين مؤلفه هاست. دکتر شفيعي کدکني در مجله بخارا مدعي مي شود که « فروغ يکي از چند چهره ايست که عنوان روشنفکر بر آن صادق است.» به گفته او «صورت و معني شعر او مدرن است و هيچ گونه نقابي از رياي روشنفکرانه بر چهره شخصيت او ديده نمي شود». «فروغ در هنر خويش زلال است و صادق. همان است که احساس مي کند و همان است که مي گويد. سنت گريزي او و مدرنيت او را در وصف هاي او به خوبي مي بينيم.». به اعتقاد دکتر کدکني « فروغ آشکارا با سنت در نمي افتد. چرا که سنت پديده اي ايستا و نگاه سنتي نگاهي مطمئن است. اما نگاه فروغ از دريچه وصف هايش نگاهي است که درآن همه چيز مغشوش، سرگردان، مشوش، مضطرب، گيج، گذران، درهم، پريده رنگ، نامعلوم، بي اعتبار، فرّار، دوردست، پريشان و بي سامان، بي تفاوت، منقلب، بيهوده، ارزان، گنگ، گمشده، مرموز، بي قرار، عاصي، نامسکون، مه آلود، سست، خسته، خواب آلود، مخدوش و پيچاپيچ است. فروغ روشنفکري است که با وصف هايش از پايه گسيختگي از سنت را به تصوير مي کشد. او به ستيز با سنت برخاسته است.» (شفيعي کدکني/بخارا) اين توصيفي است که دکتر کدکني از شعر فروغ دارد.

اما فروغ همان طور که به ستيز با سنت مي پردازد گاه دچار تناقضات سطحي مي شود که اگر به عمق شعر او برسيم اين تضادها رنگ مي بازد. آن جا که مي گويد:

«مادر تمام زندگي اش / سجاده ايست گسترده / در آستان وحشت دوزخ / مادر هميشه در ته هر چيزي دنبال جاي پاي معصيتي مي گردد / مادر تمام روز دعا مي خواند / مادر گناهکار طبيعي است / مادر در انتظار ظهور است و بخششي که نازل خواهد شد» (شعر« دلم براي باغچه مي سوزد»)

عليرغم اين که باورها و تصاوير سنتي مثل انسان هاي هميشه گناهکار که به دوزخ مي روند را به چالش مي کشد، اما مي توان رنگ و بويي از علاقه فروغ به همين سنت ديد. او نگاهي مدرن دارد و مانند يک انسان مدرن دوزخ را به چالش مي کشد. با ديدي انسان گرايانه و تقدس زدا اين تصوير تنيده شده در گذشته را زير سوال مي برد. وقتي که در دنياي جديد ايمان، به جاي خدا، به انسان است چرا بايد او را گناهکار طبيعي دانست؟ مگر نه اين که در اديان کهن اعتقاد بر اين است که انسان موجودي معصيت کار است اما در فرهنگ جديد همين انسان معيار همه چيز است.

انسان مدرن هر روز دعا نمي خواند، چون بر خلاف گذشتگان زندگي اش را در گرو عوامل ماورايي نمي بيند و تماماً آن را نتيجه تلاش خود مي داند. او ديگر تصور نمي کند که عليرغم تمام تلاش ها گامي به جلو برنداشته است و بيشتر در جهالت خود فرو رفته. او رو به آينده حرکت مي کند و مي گويد که در قياس با گذشته در وضعيت مطلوب تري هستم با اين که در قياس با آينده در وضعيت بدتري مي باشم. منتظر ظهور کسي نيست چون مي انديشد که خود بايد همه چيز را تجربه کند و به همه چيز دست يابد. پس نيازي به ناجي ندارد که او را ببخشايد.

با همه اطميناني که انسان مدرن به خود دارد اما باز هم سرگردان است. انساني که فروغ با نگاهي تمسخرآميز به آن مي نگرد:

«انسان پوک / انسان پوک پراعتماد / نگاه کن که دندان هايش / چگونه وقت جويدن سرود مي خوانند / و چشم هايش / چگونه وقت خيره شدن مي درند / و او چگونه از کنار درختان خيس مي گذرد: / صبور / سنگين / سرگردان» (دفتر شعر «ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد»)

خوب که نگاه مي کنيم مي بينيم فروغ از انسان سخن گفته و نه از زن. اما مگر زن جداي از انسان است؟! آيا مي توان زن را انسان ندانست؟! همانطور که انسان ها تغيير مي کنند، زن و مرد هم شکل ديگري به خود مي گيرند.
(ادامه دارد)

بخش نقد ادبی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو