فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 31 فروردین 1403

شماره ١٢: دوش به خواب دیده ام روی ندیده تو را

دوش بـــه خـــواب دیــده ام روی نــدیــده تـــو راوز مــژه آب داده ام بـــاغ نــچــیــده تــو راقــطــره خــون تــازه ای از تــو رســیـده بــر دلـمبـه…

دوش بـــه خـــواب دیــده ام روی نــدیــده تـــو راوز مــژه آب داده ام بـــاغ نــچــیــده تــو را
قــطــره خــون تــازه ای از تــو رســیـده بــر دلـمبـه که بـه دیده جا دهم تـازه رسیده تو را
بــا دل چـون کـبــوتـرم انـس گـرفـتـه چـشـم تـورام بــه خـود نـمـوده ام بــاز رمـیـده تـو را
من که به گوش خویشتن از تو شنیده ام سخنچـون شـنوم ز دیگران حـرف شنیده تـو را
تـیر و کـمـان عـشـق را هر کـه ندیده، گـو بـبـینپـشـت خـمـیـده مـرا، قـد کـشـیـده تـو را
قـامـتـم از خـمـیـدگـی صـورت چـنـگ شـد ولـیچـنگ نمـی تـوان زدن زلـف خـمیده تـو را
شام نمی شود دگر صبـح کسـی که هر سـحـرزان خـم طـره بـنـگـرد صـبـح دمـیـده تـو را
خــســتــه طــره تــو را چــاره نــکــرد لــعــل تــومـهـره نـداد خـاصـیـت، مـار گـزیـده تــو را
ای که بـه عشق او زدی خنده به چاک سینه امشـکـر خـدا که دوخـتـم جـیب دریده تـو را
دسـت مکـش بـه موی او مات مشـو بـه روی اوتـا نـکـشـد بـه خـون دل دامـن دیده تـو را
بـــاز فــروغــی از درت روی طــلــب کــجــا بـــردزان که کسی نمی خرد هیچ خریده تو را

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج