فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

گر بگویم که درون دل من پنهان چیست

گر بـگویم که درون دل من پـنهان چـیسـتخـود بـگویی و بـدانی کـه غـم هجـران چـیسـتخستـگان تـو که دور از تـو، نه نزدیک تـواندتو چه دانی که همه شب به دل ای…

گر بـگویم که درون دل من پـنهان چـیسـتخـود بـگویی و بـدانی کـه غـم هجـران چـیسـت
خستـگان تـو که دور از تـو، نه نزدیک تـواندتو چه دانی که همه شب به دل ایشان چیست
کشتـنم خـواهی، اینک سر و اینک خـنجـرمی کشـی یا بـزیم چـند گهی، فـرمان چـیسـت
درد تـو آتـش و آب از دل و چشمم بـگشادبـه جـز از سوختـن و غرقه شدن درمان چـیست
عشق داند که زمین را ز چـه شوید اشکمنـوح دانـد کـه جـهان را سـبـب طـوفـان چـیسـت
دارم امـید کـه چـون بـخـت در آرم بـه بـرتتـا ز تـو بـخت من بـی سر و بـی سامان چیست
آشـکـارا بـکـشـم زانـکـه بـمـردم بـه خـیالکـان شـکـر خـنده بـه زیر لب تـو پـنهان چـیسـت
ور نخواهی به شکر کشت من مسکین رالب شـیرین شـکنت را بـه شـکر دندان چـیسـت
زلف را پـرس، اگرت نیسـت یقین کز زلفـتحـال خـسـرو بـه شـب تـیره بـی پـایان چـیسـت

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج