فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 اردیبهشت 1403

شماره ٤٨٥: روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت

روزی که حرف عشق مرا بر زبـان گذشتچون خامه مد زخم من از استخوان گذشتهر رخـنه قفس دری از فیض بـوده اسـتصد حـیف ازان حـیات که در آشـیان گذشـتیـک بــار دس…

روزی که حرف عشق مرا بر زبـان گذشتچون خامه مد زخم من از استخوان گذشت
هر رخـنه قفس دری از فیض بـوده اسـتصد حـیف ازان حـیات که در آشـیان گذشـت
یـک بــار دســت در کــمـر بــلـبــلــان نـزداین مـوج گـل کـه از کـمـر بـاغـبـان گـذشـت
شـد پـرده های دیده روشـن، قـمـاش مـااز بـوی یوسـفـی که بـر این کاروان گذشـت
تـا روی آتـشین تـو بـی پـرده شد ز شرمآیـیـنـه هـمـچــو آب ز آیـیـنـه دان گــذشــت
بـرجـستـه مصرعی است ز دیوان زندگیچـون نی ز عـمر آنچـه مرا در فغـان گذشـت
بـی حـاصـلـی نگـر کـه شـمـاریم مغـتـنماز زندگـانی آنـچـه بـه خـواب گـران گـذشـت
پـیغام وبـوسـه نیسـت تـسـلی فزای منبـازآ کـه اشـتـیـاق مـن از این و آن گـذشـت
صائب ز صبح شیب و سرانجام آن مپرسچـون موسم شبـاب بـه خواب گران گذشت

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج