ای که چون گل خنده بـر اوضاع عالم می زنیمـسـتـعـد گـوشـمـال خـار مـی بـاید شـدنهمـچـو صـائب صـحـت جـاوید اگـر داری طـمـعخـسـتـه آن نرگـس بـیمـار مـی بـ…
ای که چون گل خنده بـر اوضاع عالم می زنی | مـسـتـعـد گـوشـمـال خـار مـی بـاید شـدن |
همـچـو صـائب صـحـت جـاوید اگـر داری طـمـع | خـسـتـه آن نرگـس بـیمـار مـی بـاید شـدن |
چون سیاهی شد ز مو هشیار می باید شدن | صبح چون روشن شود بیدار می باید شدن |
عــمـرهـا کـار تــو بــا گـفـتــار بــی کـردار بــود | بـعـد ازین کردار بـی گفـتـار می بـاید شـدن |
بــرنـخـیـزد هـر کـه در قـیـد تـن آسـانـی فـتـاد | صـد بـیـابـان دو ازین دیوار مـی بـایـد شـدن |
گـوهر آسـودگـی در حـلـقـه تـسـبـیح نـیسـت | در کــمــنـد وحــدت زنـار مـی بــایـد شــدن |
تـا شـوی چـشـم و چـراغ عالمی چـون آفتـاب | خـاکـمـال کـوچـه و بــازار مـی بــایـد شـدن |
چـشـم ها از شـبـنم گل وام می بـاید گـرفـت | والـه آن آتـشـین رخـسـار مـی بـایـد شـدن |
تـا نـگـردی فـانـی از مـیـخـانـه پـا بـیـرون مـنـه | زین مکان بی جبـه و دستار می بـاید شدن |
چون زمین یک جا ستـادن می کند دل را سیاه | همچـو مه گرد جـهان سیار می بـاید شدن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج