صبر کن ای دل پر غصه در این فتنه و شور گرچه از قصه ی ما می ترکد سنگ صبور از جهان هیچ ندیدیم و عبث عمر گذشت ای دریغا که ز گهواره رسیدیم به گور تو عجب تن…
صبر کن ای دل پر غصه در این فتنه و شور گرچه از قصه ی ما می ترکد سنگ صبور از جهان هیچ ندیدیم و عبث عمر گذشت ای دریغا که ز گهواره رسیدیم به گور تو عجب تنگه ی عابرکشی ای معبر عشق که به جز کشته ی عاشق نکند از تو عبور در فروبند برین معرکه که کآن طبل تهی گوش گیتی همه کر کرد ز غوغای غرور تیز برخیز ازین مجلس و بگریز چو باد تا غباری ننشیند به تو از اهل قبور مرگ می بارد ازین دایره ی عجز و عزا شو به میخانه که آنجا همه سورست و سرور شعله ای برکش و برخیز ز خاکستر خویش زان که تا پاک نسوزی نرسی سایه به نور
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج