فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 اردیبهشت 1403

چراغ صاعقه

کو پای آن که باز به کوی شما رسم آنجا مگر به یری باد صبا رسم جایی که قاصدان سحر راه گم کنند من مانده در غروب بیابان کجا رسم در راه عشق او چه سواران که …

کو پای آن که باز به کوی شما رسم
آنجا مگر به یری باد صبا رسم
جایی که قاصدان سحر راه گم کنند
من مانده در غروب بیابان کجا رسم
در راه عشق او چه سواران که پی شدند
آنگاه من ، پیاده ی بی دست و پا رسم ؟
بانگ غمم که رفتم و سر کوفتم به کوه
دیگر اگر به گوش رسم چون صدا رسم
اندوه نامرادی اسکندرم کشد
چون خضر اگر به چشمه ی آب بقا رسم
گفتم ز فیض جام شما کام ما رواست
باور نداشتم که بدین ناروا رسم
درد برهنگان جهانم به ره کشید
هرگز نخواستم که به اسب و قبا رسم
می آمدم که در شب این دل گرفتگان
چون باد صبح با نفس دلگشا رسم
بنمایمت که در دل تنگم چه ناله هاست
چون نای اگر به همنفسی آشنا رسم
مردم در این خیال و هنوزم امید هست
کآخر به دیده بوسی آن دل ربا رسم
یکی شب چراغ صاعقه گیرم به راه صبح
وانگاه همچو رعد به بانگ رسا رسم
چون سایه گرچه در شب تاریک گم شدم
در روشنای روز ز هر سو فرا رسم

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج