فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 1 اردیبهشت 1403

بر سر آتش غم

آه کز تاب دل سوخته جان می سوزد ز آتش دل چه بگویم که زبان می سوزد یارب این رخنه ی دوزخ به رخ ما که گشود ؟ که زمین در تب و تاب است و زمان می سوزد دود بر…

آه کز تاب دل سوخته جان می سوزد
ز آتش دل چه بگویم که زبان می سوزد
یارب این رخنه ی دوزخ به رخ ما که گشود ؟
که زمین در تب و تاب است و زمان می سوزد
دود برخاست ازین تیر که در سینه نشست
مکن ای دوست که آن دست و کمان می سوزد
مگر این دشت شقایق دل خونین من است ؟
که چنین در غم آن سروروان می سوزد
آتشی در دلم انداخت و عالم بو برد
خام پنداشت که این عود نهان می سوزد
لذت عشق و وفا بین که سپند دل من
بر سر آتش غم رقص کنان می سوزد
گریه ی ابر بهارش چه مدد خواهد کرد ؟
دل سرگشته که چون برگ خزان می سوزد
سایه خاموش کزین جان پر آتش که مراست
آه را گر بدهم راه جهان می سوزد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج