فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

پس از من شاعری اید

پس از من شاعری اید که اشکی را که من در چشم رنج افروختم خواهد سترد پس از من شاعری اید که قدر ناله هایی را که گستردم نمی داند گلوی نغمه های درد را خواهد…

پس از من شاعری اید
که اشکی را که من در چشم رنج افروختم
خواهد سترد
پس از من شاعری اید
که قدر ناله هایی را که گستردم نمی داند
گلوی نغمه های درد را
خواهد فشرد
پس از من شاعری اید
که در گهواره نرم سخن هایم شنیده لای لای من
که پیوند طلایی دارد او با من
و این پیوند روشن قطره های شعرهای بی کران ماست
ولی بیگانه ام با او
و او در دشت های دیگری گردونه می تازد
پس از من شاعری اید
که شعر او بهار بارور در سینه اندوزد
نمی انگیزدش رقص شکوفه های شوم شاخه پاییز
که چشمانش نمی پوید
سکوت ساحل تاریک را چون دیده فانوس
و او شعری برای رنج یک حسرت
که بر اشکی است آویزان
نمی سازد
پس ازمن شاعری اید
که می خندد اشعارش
که می بویند آواهای خودرویش
چو عطر سایه دار و دیرمان یک گل نارنج
که می روبند الحانش
غبار کاروان های قرون درد و خاموشی
پس از من شاعری اید
که رنگی تازه داررنگدان او
زداید صورت خاکستر از کانون آتش های گرم خاطر فردا
زند بر نقش خونین ستم
رنگ فراموشی
پس از من شاعری اید
که توفان را نمی خواهد
نمی جوید امیدی را درون یک صدف در قعر دریاها
نمی شوید به موج اشک
چشم آرزویش را
پس از من شاعری ‌اید
که می روبد بساط شعرهای پیش
که می کوبد همه گلهای به پای خویش
نمی گیرد به خود زیبایی پرپر
نگاه جست و جویش را
پس از من شاعری اید
که با چشمم ندارد آشنایی آسمانهای خیال او
و او شاید نداند
می مکد نشت جوانی را ز لبهای جهان من
و یا شاید نداند
غنچه های عمر ناسیراب من بشکفته درکامش
و یا شاید نداند
در سحرگاه ورودش همچو من رنگ خواهم باخت
پس از من شاعری اید
که من لبهای او را درد هان شعرهای خویش می بوسم
اگر چه او نخواهد ریخت اشکی بر مزار من
من او را در میان اشک و خون خلق می جویم
و من او را درون یک سرود فتح خواهم ساخت

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج