هیچ کس هست که با قطره ی باران امشب همسرایی کند و روشنی گل ها را بستاید تا صبح که براید خورشید ؟ هیچ کس هست که در نشئه ی صبح ساغر خود را بر ساغر آلاله …
هیچ کس هست که با قطره ی باران امشب همسرایی کند و روشنی گل ها را بستاید تا صبح که براید خورشید ؟ هیچ کس هست که در نشئه ی صبح ساغر خود را بر ساغر آلاله زند به لب جوباران و بنوشد همه جامش را شادی کام گیاهی که ننوشیده از ابر کویر ساغر روشنی باران ؟ هیچ کس هست که با باد بگوید در باغ آشیان ها را ویرانه مکن جوی آبشخور پروانه ی صحرا را آشفته مدار و زلالش را کایینه ی صد رنگ گل است با سحرگاهان بیگانه مکن هیچ کس هست که از خط افق گرد صحرا را دریا را مرزی بکشد نگذارد که عبور شیطان از پل نقره ی موج عصمت سبز علقزاران را تیره و نحس و شب آلود کند ؟ هیچ کس هست در اینجا که بگوید من روحی هستی را در روشنی سوسن ها و مزامیر گل داوودی بهتر از مسجد یا صومعه می بینم ؟ هیچ کس هست که احساس کند لطف تک بیتی زیبایی را که خروس شبگیر می سراید گه گاه ؟ هیچ کس هست که اندیشه ی گل ها را از سرخ و کبود بنگرد صبح در ایینه ی رود یا یکی هست درین خانه که همسایه شود با سرودی که شفق می خواند بر لب ساحل بدرود و درود ؟
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج