محمدصادق قدرتی – آشوب گری کن
از کوچه ی ماهم گذری کن گذری کن بر عاشق زارت نظری کن نظری کن این سوز و گدازم همه
خانه » اشعار » اشعار بر اساس قالب » غزل
از کوچه ی ماهم گذری کن گذری کن بر عاشق زارت نظری کن نظری کن این سوز و گدازم همه
محمد جوکار– باز امشب ، شهرزاد قصه گویم می شوی ؟
ﺩﻭﺵ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﻭﯾﺎ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺘﻢ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭﻧﺪﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻠﮑﯽ ﺑﺴﭙﺮﺩﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﻣﻠﮏ ﺑﻮﺩ ﻭ
من و نیمه ی شام تار جدایی من و غصه و غربت و بی وفایی من و ناله هایی که
عباس خوش عمل کاشانی– جز خدا کیست که از حسن تو تقدیر کند
دادی تو به من با غم خود چوب و عصا را با حیله گرفتی تو ز من لطف و صفا
ابوالحسن درویشی مزنگی- افتاد بر پیشانی ام خط پریشانی
از زبانِ عشق شنیدم ،که ماهم مرده ایم … زیرِ قالی مانده ایم و خاکِ حسرت خورده ایم … «؛»!!«؛»!!«؛»!!«؛»!!«؛»!!«؛»
ابوالحسن درویشی مزنگی-تا شوم همسایه گل ، خار کردم خویش را
پایگاه خبری شاعر خانه شاعران ایران در حوزه شعر ،داستان ، زبان و ادبیات فارسی از سال 1382 در جهت نشر آثار شاعران و نویسندگان فارسی زبان شروع به فعالیت کرده است.