این قصیده را عارف زرگر در مدح سنایی گفته

ای نــهـاده پــای هـمــت بــر ســر اوج ســمــاوی گرفته ملک حکمت گشته در وی مقتدابـر سـریـر حـکـمـت انـدر خـطـه کـون و فـسـاداز تـو عـادل تـر نبـد هرگز…

ای نــهـاده پــای هـمــت بــر ســر اوج ســمــا وی گرفته ملک حکمت گشته در وی مقتدا
بـر سـریـر حـکـمـت انـدر خـطـه کـون و فـسـاد از تـو عـادل تـر نبـد هرگز سـخـن را پـادشـا
مشـرق و مغـرب ز راه صـلح بـگـرفـتـی بـکـلک نـاکـشـیده تـیغ جـنـگـی روز کـین انـدر وغـا
لـاجــرم ز انـصـاف تــو، روی ز مـن شـد پــر درر همچـو از اوصـاف تـو، چـشـم زمانه پـر ضـیا
گـوی همت بـاخـتـی بـا خـلق در میدان عـقـل بـاز پـس مـانـدنـد و بـردی و بـریـن دارم گـوا
نی غـلط کـردم که رای صـایبـت بـا اهل عـصـر کـی پــسـنـدد از تـو بــازی یـا کـجـا دارد روا
چـون زر و طاعت عزیزی در دو عالم زان که تـو بـا قـنـاعـت همـنـشـینی بـا فـراغـت آشـنـا
سـیم نـااهلـان نجـویی زان کـه نپـسـندد خـرد خـاکـروبـی کـردن آن کـس را کـه داند کیمیا
شـعـر تـو روحـانیان گـر بـشـنوند از روی صـدق بـانگ بـرخـیزد ازیشان کای سـنایی مرحـبـا
حجتی بـر خلق عالم زان دو فعل خوب خویش شـاعری بـی ذل طـمع و پـارسـایی بـی ریا
عیسـی عصری که از انفاس روحـانیت هسـت مـردگـان آز و مـعــلـولـان غــفـلـت را شــفـا
بـس طـبـیب زیرکی زیرا که بـی نبـض و عـلیل درد هر کـس را ز راه نطـق مـی سـازی دوا
نـظـم گـوهـربــار عـقـل افـزای جــان افـروز تــو کـرد شـعـر شـاعـران بـوده را یـکـسـر هـبــا
معجـز موسی نمایست این و آنها سحر و کی سـاحـری زیبـا نماید پـیش موسـی و عـصـا
هر کـه او شـعـر تـرا گـوید جـواب از اهل عـصـر نزد عـقـل آنکـس نماید یافـه گوی و هرزه لا
زان کـه بــشـنـاسـنـد بــزازان زیـرک روز عـرض اطـلـس رومـی و شـال شـشـتـری از بـوریا
شـاعـران را پـایه بـی شـرمی بـود تـا زان قبـل حـاصـل و رایج کنند از مدح ممدوحـان عـطـا
صـورت شـرمـی تـو انـدر سـیـرت پـاکـی بـلـی بـا چـنان ایمـان کـامل، این چـنین بـاید حـیا
شعر و سحـر و شرع و حکمت آمدت اندر خبـر ره بـرد اسـرار او چـون بـنـگـرد عـیـن الـرضـا
کاین چـهارست ای سنایی چـار حرف و یافتـند زین چـهار آن هر چـهار از نظم و نثـر اوسـتـا
تـا حـریـم کـعـبــه بــاشـد قـبــلـه اهـل سـنـن تـا نـعـیـم سـدره بـاشـد طـعـمـه اهـل بـقـا
سـدره بــادت دسـتــگـاه بــخـشـش دارالـبــقـا کـعـبــه بــادت پــایـگـاه کـوشــش دارالـفـنـا
کعبـه و سدره مبـادت مقصد همت که نیسـت جـز «و یبـقی وجه ربـک » مر تـرا کام و هوا
نـظـم عـشـق آمـیـز عـارف را ز راه لـطـف و بـر بـرگـذر از عـیـبـهـاش و در گـذر از وی خـطـا
تا که باشد عارف اندر سال و ماه و روز و شب شــاکـر افـضــال تــو انـدر خــلـا و انـدر مـلـا

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج