ای که بر دیده صاحب نظران می گذری

ای کـه بـر دیده صـاحـب نظـران مـی گـذریپـرده بـردار کـه تـا خـلـق بـبـینـنـد پـریمی روی فارغ و خلقی نگران از پس و پیشتا تو یک ره ز سر لطف در ایشان نگر…

ای کـه بـر دیده صـاحـب نظـران مـی گـذری پـرده بـردار کـه تـا خـلـق بـبـینـنـد پـری
می روی فارغ و خلقی نگران از پس و پیش تا تو یک ره ز سر لطف در ایشان نگری
همه شـب منتـظـر موکـب صـبـحـم کـه مـرا بـوی زلـف تـو دهد نکـهت بـاد سـحـری
بــامـدادان کـه صـبــا حــلـه خــضـرا پــوشـد نوعـروسـان چـمن را بـگـه جـلـوه گـری
ایـن طـراوت کـه تــو داری چــو بــگـلـزار آئی گـل رویـت بــبــرد رونـق گـلـبـرگ طـری
در کـمـالـیـت حـسـنـت نـرسـد درک عـقـول هر چه در خاطرم آید تـو از آن خوبـتـری
وه کـه گـر پـرده بـرانـدازی و زیـن پـرده زنـی پــرده راز مــعــمــای جــهــان را بــدری
ور بــدیـن شـکـل و شـمـایـل بـدر آئی روزی نه دل من کـه دل خـلق جـهانی بـبـری
خـون خـواجـوست بـتـاریخـتـه بـر خـاک درت تـا بـدانـی کـه دگـر بــاره بـعـزت گـذری

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج