با قهر چه می کشی مرا

با قهر چه می کشی مرا من کشته ی مهربانیَم یک خنده و یک نگاه بس تا کشته ی خود بدانیم ای آمده از سراب ها با خواب و خیال آب ها دارد ز تو بازتاب ها ایینه ی…

با قهر چه می کشی مرا
من کشته ی مهربانیَم
یک خنده و یک نگاه بس
تا کشته ی خود بدانیم
ای آمده از سراب ها
با خواب و خیال آب ها
دارد ز تو بازتاب ها
ایینه ی زندگانیم
گر نیست به شانه ام سرت
یا از دگری ست بسترت
غم نیست که با خیال تو
همبستر شادمانیم
شادا !‌ تن بی نصیب من
افسون زده ی فریب من
مست است و ملنگ و بی خبر
از دست و دل خزانیم
انگار درون جان من
سازی ست همیشه نغمه زن
گوید به ترانه صد سخن
از تاب و تب جوانیم
افتاده چنین به بند تو
می خواست مرا کمند تو
گفتی که رهات می کنم
دیدم که نمی رهانیم
ای یار ، تبم ز عشق تو
شورم ، طلبم ز عشق تو
اما ز پیت نمی دوم
بیهوده چه می کشانیم
فریاد ، که جمله آتشم
تا عرش لهیب می کشم
با این همه نیست خواهشم
تا شعله فرو نشانیم
نزدیک ترین من ! همان
در فاصله از برم بمان
تا پاک ترین بمانمت
تا دوست ترین بمانیم

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج