بررسی روند تكويني شعر قیصر امینپور/ارمغان بهداروند
بررسی روند تكويني شعر قیصر امینپور
- (با بررسي قالب، مضمون، زبان)
ارمغان بهداروند
- مقدمه
قيصر امينپور از متن جرياني به عرصهي شعر وارد شد كه از يك سو عقبهي انقلاب را پشت سر داشت و از ديگر سو جنگ را تجربه ميكرد. تحولات اجتماعي دو دههي اول زندگي هنري قيصر چنان پر فراز و فرود و تاثيرگذار بوده است كه براي بررسي سير تدريجي تكامل شعر و انديشهي او نميتوان از اين دوره با شتاب عبور كرد.
شعر قيصر، اصالتاً شعري تحولخواه و انعطافپذير است كه اين ويژگي در انتخاب جايگاه هنري و روند تكاملي او بيشتر از همعصرانش محسوس است. در واقع اگر انقلاب را نقطهي آغازين شعر قيصر فرض كنيم، ميتوانيم اين تحولگرايي و انعطاف را نيز برخاسته از خاصيت انقلاب بدانيم كه پس از فروكش نمودن هيجانات و التهابات و رسيدن به وضعيتي كه عقلانيت بر آن چيرگي دارد، از بسياري از پيشنهادهاي خود عدول مينمايد و تحولاتي را در درون خود جستجو ميكند.چنين شاخصههايي معمولاً در بيشتر انقلابها ديده ميشود و كمابيش موجب تثبين آنها ميگردد.
از اين رو است كه در بررسي روند تكويني شعر، بايد به جنبههاي مختلف شعرآفريني توجه نمود و زمينههاي اين تحول را استخراج كرد. زمينههايي كه احتمالاً به تكامل و تعالي شعر ختم ميشوند.
قيصر امينپور در سير شعرآفريني خود، فراز و فرودهايي را پشت سر گذاشته است كه محصول ابتدايي آن را بايد در شكل شعر و جنبههاي جديتر آن را ميتوان در فكر و انديشهي شعر او جستجو كرد. رونمايي از اين سير نيازمند بازشناسي مولفههاي شعر پيراموني انقلاب، انقلاب و تكوين اعتقادي و جنبه هاي گوناگون اين تكوين ميباشد. همچنان كه ميتوان انقلاب اجتماعي، سياسي، ديني و فرهنگي سال57 ايران را جديترين زمينهي تحول كمي و كيفي شعر امروز دانست، تغييرات فكري و آرمانخواهي و آرمان گريزي شاعران آن را نيز ميتوان محصول اين زمينهي قدرتمند اجتماعي، فرهنگي و مذهبي دانست.
از اين پس شاعران به ضرورت شعر و ماندگاري در حافظهي تاريخي ادبيات، ادبيات انقلابي را به انقلاب ادبي منتهي مينمايند و در حالي كه در خود، دگرديسيهايي ريشهاي ادراك ميكنند، در حقيقت از موضع در خدمت انقلاب بودن به پايگاهي ادبي انديشيدن، تغيير جايگاه ميدهند.
تعريف روند تكويني شعر قيصر در اين بخش بيشتر از همين ديدگاه ناشي ميشود و براي احاطهي بر اين سير، بايد توابعي از محيط پيراموني شاعر و توابعي از خلاقيتهاي او را بازشناسي نمود كه در اين نگاه، موضوع به مختصهي سير تحول شعر قیصر مختصر شد.
- روند تكويني شعر قيصر امينپور
شعر، عميقترين شكل ارتباطي را در قالب كلمه ممكن ميسازد و اگر آن را يكي از قديميترين شكل هنري موجود بدانيم، درخواهيم يافت كه اين شكل، ناگزير در طول قدمت خود و بنا به تغيير ارزشها و هنجارهاي ادوار مختلف، تغييراتي را از سر گذرانده كه ضـمن حفظ اصـالت خـود، زمينههاي احياء و تسري ظرفيتهاي تازهي ديگري را فراهم آورده است. بديهي است خطرناكترين آسيبي كه ميتواند شعر را از كاركرد ارتباطي خود خارج نمايد، بي توجهي به تحول و بي نياز دانستن ساحت شعر از دگرديسي و تغيير است.
در حقيقت ميتوان چنين گفت كه هر نوع تحول و نوگرايي، ريشه در سنت دارد و شاعراني توانستهاند بيشتر از ديگران توفيق پيدا كنند كه تلفيقي مناسبتر از اين دو كه منتج به آفرينشي متعاليتر ميشود، ارائه دهند.
قيصر همچنان كه در بخشهاي پيشين اشاره شد، به عنوان شاعري مـولود نظام كلاسيك، آفرينشهاي شعري خود را با عبور آگاهانه از دسترنج شاعران پيش از خود و با مطالعهي تئوري نيما و بهرهمندي از ظرفيت شعر شاعراني كه درك درستي از پيشنهاد نيما پيدا نموده بودند، طراحي كرده بود. اين سير تحول در كار شاعري قيصر هر چند در آغاز با توسعهي كيفي و كمي اندكي مواجه بود، اما در ادامه موفق به معرفي چهرهايي جـديد از شـعر امروز ميشود كه در نوع خود هم وامدار ادبيات پيش از انقلاب است و هم تاثيرگذاري انقلاب را در آن ميتوان به روشني ديد. در اين زمينه ميتوان به نظر «محمود سنجري» اشاره كرد كه: «حيات هر سنتي بسته به بازآفريني آن است و شاعران بزرگ كلاسيك با بازشناخت و بازآفريني سنن شعري به تداوم و پويايي آن سنت دست يازيدهاند. شعر كلاسيك فارسي و سنن آن پيوستگي بسيار با سنن فرهنگي اجتماعي جامعهي فارسي زبان در طي سدهها و سالها داشته است و اگر بپذيريم كه اين سنن فرهنگي اجتماعي در طي سدهي اخير دستخوش تغييرات و تحولات شگرفي شده است، ناگزير از پذيرش آنيم كه سنن شعري كلاسيك را نيز به عنوان تابع سنن فرهنگي اجتماعي، تحول يافته و دگرگون بيابيم. در اين جا نكتهاي ميماند و آن صداقت هنرمند است كه ضامن حيات چنين سنتي در عصر فعلي صداقت شاعر است ، در غير اين صورت جز چهرهاي رنگ باخته و نقابگون از سنن شعري كلاسيك چيزي باقي نميماند. قيصر امينپور از نادر كساني است كه در عصر فعلي در تداوم سنت شاعران كلاسيك صداقت داشته است و اين صداقت آثار غير كلاسيك او را نيز شامل ميشود»(سنجري،1384،ص15)
روند تكويني شعر قيصر را ميتوان به جهت تبيين بهتر موضوع و تعيين جدي شاخصههاي اين سير تحولي به بخشهايي تقسيم نمود كه از آن جمله ميتوان به قالب، مضمون و زبان اشاره داشت و روند رو به تكوين اين موضوعات منتخب را در شعر او جستجو كرد.
- قالب
قالب (فرم) نمود بيروني شعر است و اگر چه از ميزان تعيينكنندگي كمتري نسبت به ديگر مختصات شعر برخوردار ميباشد اما از شاخصههاي تاثيرگذاري برخوردار است كه ميتواند در رسايي روند تحول و تكامل شعر قابل تأمل باشد.
با پيروزي انقلاب اسلامي و در همان سالهاي نخست نوعي حساسيت و سرسختي نسبت به پذيرش جلوههاي نوگرايي شعر ايجاد شده بود كه اين امر به خودي خود مانع از ادامهي روند منطقي و نوگرايي شعر پيش از انقلاب ميشد. شاعران انقلابي با رجوع به پديدههاي سنتي شعر فارسي در حقيقت، واكنش خود را كه ناشي از حساسيت نسبت به سنت بود ابراز نمودند. به كارگيري گسترده و رواج دوباره شكلهايي از شعر فارسي هم چون دوبيتي و رباعي و تثبيت پارهاي ديگر از قالبها همچون غزل از مشخصههاي اين رجعت محسوب ميشوند. هر چند ميتوان ميزان متفاوت استقبال مخاطبان عام و خاص شعر اين دوره را ناشي از افراط و تفريطهاي شاعران دانست اما بايد پذيرفت كه هر گونه تغيير و پذيرش آن علاوه بر ضرورت گذشت زماني، نـيازمند استقبـال مخاطبــان نيز ميباشد كه اين وضعيت در شعر پس از انقلاب با آشفتگي و سردرگمي شاعران روبرو گرديد.
هر چند نميتوان فرمي واحد را براي شعرهاي دورههاي آغازين قيصر در نظر گرفت اما اگر مجموعههاي منتشرهي او را مبناي كار خود قرار دهيم بايد به شعرهاي دفتر «در كوچهي آفتاب» ارجاع دهيم كه منحصراً به دو فرم كوتاه رباعي و دوبيتي سروده شده است. با نگاهي به مختصات ذاتي اين دو فرم شعر فارسي كه مولفههاي كوتاهي شكل و ايجاز معنا از مهمترين جلوههاي آن است، ميتوان علل رويكرد قيصر را درك كرد.
قيصر نيز با برخورداري از حضور بلاواسطهي خود در انقلاب و سپس جنگ و درك شرايط زماني، بيشتر آفرينشهاي اين دورهي خود را در اين قالب سرود كه اين روند با توجه به نگاه نو و نيز چرخشهاي زباني او كه متضمن مفاهيمي از قبيل حماسهسرايي، سوگسرايي، ستايش مفاهيم ارزشي انقلاب هم چون شهيد، نبرد، چهرههاي انقلابي و ديگر جنبههاي اجتماعي بود باعث فراگير شدن اين دو شكل شعر فارسي و در حقيقت احياء آن شد. بايد گفت به طور كل نمودار به كارگيري قالب رباعي و دوبيتي تا اواسط دههي شصت سيري صعودي را نشان ميدهد.
رباعی:
زين تير كه از صخره و آهن گذرد
وز رشتهي موي و چشم سوزن گذرد
چندان به تن دشمن خود زخم زنيم
تا آن كه نسيم از تن دشمن گذرد (در كوچهي آفتاب/ص63)
دوبيتي:
شهيدان را به نوري ناب شوييم
درون چشمهي مهتاب شوييم
شهيدان همچو آب چشمه پاكند
شگفتا، آب را با آب شوييم؟ (همان/ص99)
در نهاد شاعري امينپور نوعي گرايش به كوتاهسرايي احساس ميشود كه در دو مجموعهي «گلها همه آفتابگردانند» و «آينههاي ناگهان» و حتي «دستور زبان عشق» هم شواهد فراوان دارد و اساساً منحصر به رباعي و دوبيتي نيست بلكه نمونههاي درخشاني در قالب نيمايي هم سروده است. گرايش به كوتاهسرايي، البته در كار شاعران استادي چون شاملو و شفيعي كدكني هم پيش از قيصر ديده ميشود. اكنون نمونههايي از رباعيها و دوبيتيهاي تحولگرايانهي امينپور نقل ميشود:
مبادا آسمان بي بال و بي پر
مبادا در زمين ديوار بي در
مبادا هيچ سقفي بي پرستو
مبادا هيچ بامي بي كبوتر(آينههاي ناگهان/ص162)
و:
ماييم و ز درد و داغ گفتن با تو
داغيم ز گفتن و شنفتن با تو
تنها به اشارهي تو سبز است بهار
باغيم و اجازهي شكفتن با تو (همان/ ص158)
يا:
هر دم دردي از پي دردي اي سال!
با اين تن ناتوان چه كردي اي سال؟
رفتي و گذشتن تو يك عمر گذشت
صد سال سياه برنگردي اي سال! (گلها همه آفتابگردانند/ص129)
سير رو به تعالي مفاهيم و درونمايههاي شاعرانهي رباعيها و دوبيتيهاي قيصر در دو دفتر پاياني شعر او بهتر ميتوان ديد:
با همهمهي مبهم باغي در باد
با طرح مهآلود كلاغي در باد
از دور صداي پاي پاييز آمد
چون پچپچ خاموش چراغي در باد(همان/ ص85)
و يا:
ديشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسي آبدار با پنجره داشت
يكريز به گوش پنجره پچپچ كرد
چكچك، چكچك… چكار با پنجره داشت؟(دستور زبان عشق/ص90)
و در اين دوبيتي:
خدايا يك نفس آواز! آواز!
دلم را زنده كن! اعجاز! اعجاز!
بيا بال و پر ما را بياموز
به قدر يك قفس پرواز! پرواز!(همان/ ص91)
از ديگر سو قيصر به عنوان غزلسرايي نوگرا كه در توسعهي ظرفيتهاي شعر نيمايي در غزل تلاش داشته است، در مجموعههاي خود بسامد بالايي از آفرينش غزل را به نمايش گذاشته است. غزل به عنوان فرمي كه عليرغم همهي گذشتهي درخشان خود در ادبيات پيش از انقلاب در سالهاي ظهور انقلاب و پس از آن دچار نوعي ركود و بي اقبالي گرديده بود، با رويكرد دوبارهي شاعران، به عنوان يكي از جديترين فرمهاي شعر انقلاب معرفي گرديد.
با بررسي دفاتر شعر قيصر امينپور و كشف آمار بسامدي فرمهاي شعر او ميتوان به فراگيري شكل غزل در آفرينشهاي او پي برد. قيصر، غزل را هوشمندانه و با مطالعهي پيشينهي معاصر آن تجربـه مينمود.
غزل پس از انقلاب اسلامي با پيش چشم داشتن تجربههاي غزلسرايان دههي چهل و پنجاه با پذيـرش و حفـظ تازگي و نـوآوريهاي پيشنهادي آنان، در انديشه و محتوا ديگرگون شد و اين مهمترين وجه تمايز غزل پس از انقلاب با پيش از آن است.غزل امينپور نيز حامل انديشه و پيام تازهاي است و شكل بيروني آن نيز برخوردار از تفاوتهايي است از جمله: رعايت ارتباط بيتها در محور عمودي، استفاده از آهنگ زبان گفتار و برخورداري از مفاهيم و واژگان اين حوزه. امينپور به فراخور زمان انقلاب و جنگ غزل عرفاني و حماسي را نيز در كارنامهي غزلسرايي خود ثبت كرده است.
در مجموعهي «تنفس صبح» تعدادي از غزلهاي قيصر نمايندهي اين وجهه از شعر اويند كه اتفاقاً در چاپ هاي بعدي اين مجموعه، شاعر نسبت به حذف بسياري از اين شعرها اقدام نمود كه در نوع خود قابل بررسي است و از تغيير نگاه شاعر نسبت به روند غزلسرايي خويش حكايت دارد:
شعاع درد مرا ضرب در عذاب كنيد
مگر مساحت رنج مرا حساب كنيد
محيط تنگ دلم را شكسته رسم كنيد
خطوط منحني خنده را خراب كنيد…(تنفس صبح/ص31)
و:
شب عبور شما را شهاب لازم نيست
كه با حضور شما آفتاب لازم نيست
در اين چمن كه ز گلهاي برگزيده پر است
براي چيدن گل، انتخاب لازم نيست…(همان/ص27)
قيصر در مجموعهي آينههاي ناگهان، هم چنان، فرم غزل را در كارنامهي كاري خود دارد و در اين بين مي توان علاوه بر شاخصههاي كلاسيك، به طور شفاف، تاثيرگذاري شعر نو را در عرصهي غزل مشاهده كرد و به طور خاص ميتوان تزريق نوعي انديشهي پرسشگرانه در غزلهاي اين مجموعه و نگرشي انتقادي به محيط پيراموني را مولفهي غزلهاي آن دانست.
در حقيقت شاعر غزلهاي «آينههاي ناگهان» با تلاش در زيباتر جلوه دادن غزل به مدد هنجارشكنيهاي زباني و ايهام و استفاده از واژگان چند بعدي، رفتاري ديگر در غزل ابراز مينمايد كه در جذب مخاطبي كه در پي شعري كمال يافته است موفق عمل ميكند، اما اين وصال به آساني در غزل قيصر دست نميدهد. هر چند قيصر از غزلسرايان مهم اين سالها به حساب ميآيد، اما گاهي توان و جسارت و افق ابداع او در غزل، اسير روحيهي تعادلگراي ادبياش ميشود. براي نمونه ميتوان جسارت او را در اين غزل مطالعه كرد:
ناودانها شرشر باران بيصبري است
آسمان بيحوصله، حجم هوا ابري است
كفشهايي منتظر در چارچوب در
كولهباري مختصر لبريز بيصبري است
پشت شيشه ميتپد پيشاني يك مرد
در تب دردي كه مثل زندگي جبري است
و سرانگشتي به روي شيشههاي مات
بار ديگر مينويسد: «خانهام ابري است.»(آينه هاي ناگهان/ص157)
قيصر در ادامهي انتشار مجموعههاي بعدياش و به نسبت مجموعههاي قبل تر خود توجهي جديتر به غزل ابراز ميكند كه از آن جمله ميتوان به افزايش آمار بسامدي غزلها و بلندي ابيات آنها اشاره نمود.
قيصر در دو مجموعهي اخير خود رفتار محافظهكارانهتري در غزل از خود به نمايش ميگذارد و در عين نوگرايي هم در بافت سخن، هم در دايرهي مضامين و هم در حيطهي فكري خود گرايش كاملاً محسوسي نسبت به سنت ابراز مينمايد:
سورهي چشم خرابت حكم تحريم شراب
سفر تكوين نگاهت مژدهي اهل كتاب
روز و شب در چشم تو تصوير موعود من است
گرگ و ميش از چشمهي چشم تو مينوشند آب…(گلها همه آفتابگردنند/ص81)
و يا در اين غزل:
ز بس بي تاب آن زلف پريشانم، نميدانم
حبابم، موج سرگردان طوفانم؟ نميدانم
حقيقت بود يا دور تسلسل، حلقهي زلفت؟
هزار و يك شب اين افسانه ميخوانم، نميدانم…(همان/ص88)
و:
… با سوز سينه بر لب تفتيدهي عشق
آتش زدي تا دود آهت را ببوسد
دل آستين افشاند بر وهم دو عالم
تا آستان بارگاهت را ببوسد(همان/ص103)
يا در اين غزل:
من سايهاي از نيمهي پنهاني خويشم
تصوير هزار آينه حيراني خويشم
صد بار پشيماني و صد مرتبه توبه
هر بار پشيمان ز پشيماني خويشم
عالم همه هر چند كه زندان من و توست
از اين همه آزادم و زنداني خويشم…(دستور زبان عشق/ص56)
نيز:
مانده از آن كاروانها و از آن چاووشها
شعلههاي خفته در خاكستر خاموشها
كاروان در كاروان خورشيد و خون چاووش خوان
راه روشن از طنين گامشان در گوشها…(همان/ص58)
غزلهايي كه در آنها كمتر بهرهگيريهايي شاعرانه و مكاشفههايي هنرمندانه به چشم ميخورد بيشتر برآمده از سواد و فرهنگ فرهيختگي شاعر است تا زاييدهي چشمههاي هنرياش و همين روح خمودگي و خروج از تازگي و طراوت، تا حدودي غزل او را نافرجام گذاشته است. با نگاهي به واژگان و تركيبهاي پركاربرد دو دفتر اخير او ميتوان روند استفاده ازمواد ومصالح سنتي غزل را در شعرش مطالعه كرد: نرگس، داغياد، زلف، تسلسل، رخ، تفتيده، مژگان، ريا، عيناليقين، عنقا، سيمرغ، مست، جمال، سودا، گيسو، حلقه، هندو و واژگاني از اين دست كه ناگزير تركيباتي متناسب با خود را ايجاد مينمايند و در سنتيتر جلوه دادن چهرهي شعر قيصر، تاثيرگذارتر خود را به نمايش ميگذارد.
ديگر قالبي كه ميتوان آن را مهمترين قالب مجموعههاي شعر قيصرامينپور دانست: «قالب نيمايي و قالب سپيد» است كه بيش از نيمي از دفاتر او را دربرگرفته است. اتفاقاً قيصر با «شعري براي جنگ» كه از معروفترين شعرهاي جنگ است، نام خود را در دفتر شعر امروز ثبت ميكند. او با سپري كردن دورهي مقدماتي كلاسيك در غزل و برخي فرمهاي ديگر شعر كلاسيك، به آفرينش شعر نيمايي روي ميآورد. «به اختصار بايد گفت سنت شعري كلاسيك جايي از آيينهگي وجوه رنگارنگ و شهود مراتب گونهگون باز ميماند كه شاعر آن، توانايي بازآفريني نداشته باشد.»(يوسفنيا،1381، ص61)
در چنين روزگاري قيصر، برخي تجربيات خود را در اين فرم ارائه ميدهد كه هم توجه مخاطبان را به شعر او جلب مينمايد و هم موجبات بازشناسي شكل نيمايي شعر را فراهم ميكند. شكلي كه ميتواند در آن تجربيات كلاسيك خود را در آن بازنمايي نمايد و تلفيقي از اين دو شكل در هنجارهاي زيباشناسي قديم و جديد فراهم آورد. اگر چه قيصر آن چنان كه بايد خود را در چهارچوب انتظارات نيما و تئوري پردازان شعر نيمايي محدود نمينمايد كه ميتوان اين روحيه را محصول حضور جسارتآميز خود نيما در شعر امروز و تاثيرگذاري او بر نوآمدگان شعر دانست.
«در شعر نوي نيمايي، قيصر، كمتر خواسته به مقصودي كه نيما و پيروان درجهي اول او از آفرينش شعر نو داشتهاند تن در دهد. التزام سنتگرايانهي او به درونگرايي عميق و ذاتي شعر نيما وقعي نمي نهد. چنان كه ميتوان در مواردي شعر نو او را كاملاً سنتي اما با عدم تساوي طولي مصاريع به شمار آورد. در واقع توازن و تقارن ذهني شاعر آن چنان غالب است كه وي را در هر صورتي مقيد به رعايت اصولي از اين تقارن و توازن در ظاهر شعر ميسازد.»(زرقاني، 1386، ص59)
دردهاي من
جامه نيستند
تا ز تن درآورم
«چامه و چكامه» نيستند
تا به «رشتهي سخن» در آورم
نعره نيستند
تا ز «ناي جان» بر آورم
دردهاي من نگفتني
دردهاي من نهفتني است(آينههاي ناگهان/ص15)
و يا در اين شعر:
چشمهاي من
اين جزيرهها كه در تصرف غم است
اين جزيرهها كه از چهارسو محاصره است
در هواي گريههاي نم نم است
گر چه گريههاي گاه گاه من
آب ميدهد درخت درد را
برق آه بي گناه من
ذوب ميكند
سد صخرههاي سخت درد را
فكر ميكنم
عاقبت هجوم ناگهان عشق
فتح ميكند
پايتخت درد را (همان/ص21)
قيصر دغدغههاي جدي روزآمد خود را در اين قالب به مخاطبان خود انتقال ميدهد و قيصر شعرهاي نيمايي، چهرهاي كاملاً اجتماعي دارد و انديشههاي فلسفي و رويدادهاي فكري خود را در اين شكل سامان ميبخشد. در شعرها]
منبع : پایگاه نقد شعر