آرام و پرشکوه و به ایین محموله می رود بر دوش عابران صف تنگ و تابدار همچون نوار تیره به بازوی شهر سرد خاموش و دردخوان ارباب عصر خویش فرتوت سالخورده به …
آرام و پرشکوه و به ایین محموله می رود بر دوش عابران صف تنگ و تابدار همچون نوار تیره به بازوی شهر سرد خاموش و دردخوان ارباب عصر خویش فرتوت سالخورده به تابوت خفته است یک دیده هم به واقعه تر نیست اندوه این جسد در هیچ هیچ سینه و سر نیست محموله می رود در پیش روی گور در پشت سر برآمدن آفتاب و نور
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج