حریفان مست و مدهوشند و شادروان خراب از می

حریفان مست و مدهوشند و شادروان خراب از میمن از بادام ساقی مست و مستان مست خواب از میچــنـان کـز ابــر نـیـســانـی نـشـیـنـد ژالـه بــر لـالـهســمـن عـ…

حریفان مست و مدهوشند و شادروان خراب از می من از بادام ساقی مست و مستان مست خواب از می
چــنـان کـز ابــر نـیـســانـی نـشـیـنـد ژالـه بــر لـالـه ســمـن عــارض پــدیـد آیـد ز گـلـبــرگــش گـلـاب از مـی
تـنش تـابـنده در دیبـا چـو مـی در سـاغـر از صـفـوت رخـش رخـشـنـده در بــرقـع چـو آتــش در نـقـاب از مـی
شـب تـاری تـو پـنداری که خـور سـر بـرزد از مشرق کـــه روشـــن بـــاز مــی دانــد فـــروغ آفـــتـــاب از مــی
تـرا گفتـم که چون مستـم ز من تـخفیف کن جـامی چـه تـلخـم می دهی سـاقی بـدین تـیزی جـواب از می
بـسـاز ای بـلبـل خـوشـخـوان نوائی کـان مه مطـرب چـنان مـسـتـسـت کـز مـسـتـی نمـی داند ربـاب از می
چـو گل سلطان بـستـانست بـلبـل سر مپـیچ از گل چــو مـی آئیـنـه جــانـســت خــواجــو رخ مـتــاب از مـی
بــبــنـد ای خــادم ایـوان در خــلـوتــســرا کـامـشـب حـریفـان مسـت و مـدهوشـند و شـادروان خـراب از می

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج