یکی از پسران هارون الرشید پیش پدر آمد خشم آلود که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام داد. هارون ارکان دولت را گفت: جزای چنین کسی چه باشد؟یکی اشارت بکشتن کرد و …
یکی از پسران هارون الرشید پیش پدر آمد خشم آلود که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام داد. هارون ارکان دولت را گفت: جزای چنین کسی چه باشد؟ | |
یکی اشارت بکشتن کرد و دیگری بزبان بریدن و دیگری بمصادره و نفی. هارون گفت: ای پسر کرم آنست که عفو کنی وگر نتوانی تو نیزش دشنام ده نه چندانکه انتقام از حد درگذرد که آنگاه ظلم از طرف تو باشد و دعوی از قبل خصم | |
نـه مـردســت آن بــنـزدیـک خــردمـنـد | کـه بــا پــیـل دمـان پـیـکـار جـویـد |
بلی مرد آن کس است از روی تحقیق | که چون خشم آیدش بـاطل نگوید |
*** | |
یــکــی را زشــتــخــوئی داد دشــنــام | تـحـمل کرد و گفـت ای نیکفرجـام |
بــتــر ز آنـم کـه خــواهـی گـفـت آنـی | که دانم عیب من چون من ندانی |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج