یکی را از بزرگان به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه میکردند. سر برآورد و گفت: من آنم که من دانمکــفــیـت ازی یـا مــن یـعــد مــحــاســن…
یکی را از بزرگان به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه میکردند. سر برآورد و گفت: من آنم که من دانم | |
کــفــیـت ازی یـا مــن یـعــد مــحــاســنـی | عــلــا نــیــتــی هــذا و لــم تــدر مــا بــطــن |
*** | |
شخصم به چشم عالمیان خوب منظرست | وز خـبـث بـاطـنم سـر خـجـلـت فـتـاده پـیش |
طاوس را بـنقش و نگاری که هست، خـلق | تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج