حکایت

فرو کوفت پـیری پـسر را بـه چوببــگـفـت ای پـدر بــی گـنـاهـم مـکـوبتـوان بـر تـو از جـور مردم گریستولی چون تو جورم کنی چاره چیست؟به داور خروش، ای خداو…

فرو کوفت پـیری پـسر را بـه چوب بــگـفـت ای پـدر بــی گـنـاهـم مـکـوب
تـوان بـر تـو از جـور مردم گریست ولی چون تو جورم کنی چاره چیست؟
به داور خروش، ای خداوند هوش نــــه از دســــت داور بــــرآور خــــروش

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج