شـکـر لـب جـوانی نی آمـوخـتـیکه دلها در آتـش چو نی سوختـیپــدر بــارهــا بــانــگ بــر وی زدیبـه تـنـدی و آتـش در آن نـی زدیشـبـی بـر ادای پـسـر گوش ک…
شـکـر لـب جـوانی نی آمـوخـتـی | که دلها در آتـش چو نی سوختـی |
پــدر بــارهــا بــانــگ بــر وی زدی | بـه تـنـدی و آتـش در آن نـی زدی |
شـبـی بـر ادای پـسـر گوش کـرد | سماعش پـریشان و مدهوش کرد |
همی گفت بر چهره افگنده خوی | که آتـش بـه من در زد این بـار نی |
ندانی که شـوریده حـالان مسـت | چـرا بـرفـشـانند در رقـص دسـت؟ |
گــشــایــد دری بـــر دل از واردات | فـشـانـد سـر دسـت بــر کـایـنـات |
حـلالش بـود رقص بـر یاد دوسـت | که هر آستینیش جانی در اوست |
گـرفـتــم کـه مـردانـه ای در شـنـا | بــرهـنـه تـوانـی زدن دسـت و پــا |
بـکـن خـرقـه نام و نامـوس و زرق | که عـاجـز بـود مرد بـا جـامه غـرق |
تعلق حجاب است و بـی حاصلی | چـو پـیونـدهـا بـگـسـلـی واصـلـی |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج