فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 31 فروردین 1403

گفتار12 – انواع کشمکش و ویژگی هاي آن

گفتار12   انواع کشمکش و ویژگی هاي آن

گفتیم کشمکش داستانی یک نوع تقابل یا تضاد است میان دو چیز. حالا به انواع آن می پردازیم:

1- کشمکش انسان با طبیعت:
در این نوع از کشمکش، شخصیت اصلی داستان می تواند کسی باشد که به هر نحوي، با طبیعت دست و پنجه نرم می کند. کسی را
تصور کنید که به خاطر یک اتفاق، در جنگل بزرگی گم شده است و باید به هر ترتیب، راه خودش را پیدا کند. براي مثال می توان به
داستان پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوي اشاره کرد.

2-کشمکش انسان با انسان:
چنین کشمکشی میان دو فرد صورت می گیرد که معمولا بیشتر داستان ها بر مبناي کشمکش انسان با انسان نوشته می شوند. البته
این دلیل نمی شود که این نوع کشمکش، بهترین نوع باشد و اساسا نمی توان گفت کدام یک از انواع کشمکش، بهتر یا بدتر است. همه
چیز بستگی به نحوه پرداخت نویسنده دارد. مثال این نوع کشمکش را در داستان هاي «ماجراي من و شریکم» خوانده اید.

3- کشمکش انسان با جامعه:
در این نوع کشمکش، ظاهرا افرادي به صورت انفرادي به خاطر حفظ منافع شخصی با یک فرد مقابله می کنند. اما در واقع هر کدام از
آنها یا همه با هم، نمادي از یک نوع طرز تفکر و نگرش اجتماعی و یا اعتقادي هستند. مانند داستان «آدمهاي آبرودار».

4-کشمکش انسان با خود:
بر اساس این نوع کشمکش، انسانی به تصویر کشیده می شود که به مبارزه درونی با بعضی جنبه هاي وجود خودش می پردازد و البته
همه چیز به توانایی نویسنده جهت تجسم بخشیدن به کاوش درونی شخصیت اصلی داستان بستگی دارد که تا چه حد بتواند این مبارزه
درونی را قابل قبول و باورپذیر و داستانی ارائه کند. فرد در چنین داستانی، معمولا دچار تردید است. با خودش در مورد یک موضوع خاص
مشکل دارد. نمی داند چه کند. نویسنده باید یک درگیري درونی را به تصویر بکشد.
47
5-کشمکش انسان با سرنوشت:

البته این نوع کشمکش بیشتر مناسب طرز فکر هایی است که سرنوشت را حتمی و لایتغیر می دانند و براي آن اصالت ویژه اي قائل
هستند. در چنین داستانی، فرد تلاش می کند تا سرنوشت خودش را تغییر دهد. لازم به ذکر است که در قرون اخیر، دو گروه از نویسندگان
با اعتقاد به سرنوشت حتمی دست به قلم برده اند: مارکسیست ها و ناتورالیست ها. داستان بلند «بوف کور» نوشته صادق هدایت، نتیجه
چنین تفکر جبري است که نهایتا به یاس و پوچگرایی منتهی می شود.

6- کشمکش جامعه با جامعه:
در این نوع کشمکش، افراد داستان فردیتی براي خود ندارند و هر کدام جزئی از یک گروه هستند که این گروه، در حکم یک فرد، در
داستان عمل می کند. یعنی فردیت، به یک جمع تعلق دارد نه به یک فرد خاص.
البته در بعضی از داستان ها این کشمکش به راحتی قابل تشخیص نمی باشد، همچنین در بعضی داستان هاي دیگر ممکن است به راحتی
بتوانیم تشخیص دهیم که از کدام نوع کشمکش استفاده شده است. شخصیت اصلی بعضی از داستان ها هم ممکن است در یک زمان، هم
با فرد دیگري درگیر باشد، هم با طبیعت و هم با خود. پس این امکان هست که در یک داستان، چند کشمکش وجود داشته باشد.
ویژگی هاي یک کشمکش ایده آل
1_ کشمکش نباید جهشی باشد
وقتی می خواهیم یک تقابل را در داستان، به تصویر بکشیم باید قبل از یک اتفاق خاص بیرونی، انگیزه هاي چنین حادثه اي را براي
خواننده روشن کنیم. عدم اطلاع از انگیزه دو طرف، باعث می شود که خواننده هرگز نتواند درباره چنین تضاد و تقابلی، قضاوت و تحلیل
درستی داشته باشد.
سیر تحول اشخاص داستان، و یا شکل گیري اتفاقات، باید پله پله و تدریجی صورت گیرد. اما در بعضی داستان ها می بینیم که
نویسنده، بدون زمینه سازي منطقی آدم هاي داستانش را به جان یکدیگر می اندازد و فقط براي خالی نبودن عریضه یک درگیري ایجاد
می کند که البته باعث به ریختن ذهن مخاطب می شود.
فقط دو دلیل خاص باعث می شود که کشمکش جهشی باشد. یکی اینکه نویسنده مطمئن باشد دلیل، براي خواننده کاملا واضح است و
توضیح ماجرا حوصلهي او را سر می برد. دوم اینکه نویسنده عمدا یک پرش ایجاد کند، اما در جایی دیگر و به طور کاملا حرفه اي، دلیل
آن اتفاق را با رفتارها و کارهاي شخصیت ها توجیه کند.
2_ کشمکش خوب، باید تصاعدي باشد
در واقع کشمکش نباید ساکن باشد. در این صورت خواننده از خواندن داستان، دچار کسالت می شود و داستان را رها می کند. چون هیچ
چیز مهیج و تحریک کننده اي وجود ندارد.
48
درگیري باید به تدریج بحرانی تر شود و کم کم به نقطه اوج برسد. پس باید توجه داشت که در کشمکش، هم جهش و هم سکون، می
توانند باعث نقص در داستان پردازي شوند.
3_ کشمکش لزوما با تنفر همراه نیست.
وقتی می گوییم کشمکش یا درگیري، منظور ما تضاد بین دو چیز است اما این بدان معنا نیست که آدم هاي داستان حتما باید از
همدیگر نفرت داشته باشند. در داستان کوتاه «مرخصی » از محمدرضا کاتب با پسر جوانی مواجهیم که براي مرخصی از جبهه آمده و
مادرش تصور می کند که او دیگر قصد بازگشت ندارد. پسر با تمام شدن تدریجی مرخصی به این فکر می افتد که چه حیله اي سر هم کند
تا بتواند دوباره به جبهه برود. عاقبت هم موقع بیرون رفتن جوان، مادر متوجه می شود و کشمکش بالا می گیرد…
اصل کشمکشی را ـ که این داستان بر مبناي آن نوشته شده است ـ علاقه فراوان مادر به پسرش ایجاد کرده است و هیچ ناراحتی و
دلخوري و حتی کینه اي میان دو طرف داستان وجود ندارد.
در بعضی کتاب ها کشمکش را از این جهت، به دو دسته تقسیم کرده اند. «کشمکشی که دو چیز متضاد را به هم نزدیک می کند» و
«کشمکشی که بین دو چیز نیازمند به هم، جدایی ایجاد می کند».
4_ کشمکش باید میان دو نیروي هم اندازه اتفاق بیفتد.
تصور کنید نویسنده، صحنه جنگی را پرداخت می کند که در یک طرف آن هزاران هزار نفر با تجهیزات کامل آماده دفاع هستند. و در
طرف دیگر، صد نفر می خواهند با چنان سپاه عظیمی مقابله کنند. خیلی غیرمنطقی به نظر می رسد. بله! احتمالا به یاد فیلم 300 افتادید
که اتفاقا یکی از دلایلی که این فیلم، مورد انتقادات شدید مردم جهان واقع شد، همین غیرمنطقی بودن داستان بود.
پس وقتی می خواهیم دو سوي یک درگیري را خلق کنیم، باید نیروهایی براي هرکدام از آنها در نظر بگیریم که تا حدودي با هم
برابري کند و خواننده احساس نکند که به او توهین شده است.
5_ کشمکش نباید حل نشدنی به نظر بیاید.
اگر خواننده احساس کند که کشمکش داستان، صد در صد حل نشدنی است، در آن صورت تلاش آدم هاي داستان براي ایجاد تعادل را
بیهوده تلقی خواهد کرد و به خواندن داستان ادامه نمی دهد چون هیچ تعلیقی، او را به حل مشکل امیدوار نمی کند.
پس کشمکش باید طوري شکل بگیرد، که خواننده را در حالت تعلیق نگه دارد. از یک طرف نسبت به حل شدن مشکل نگران باشد و
از طرف دیگر امیدوار.