فرهاد فریدزاده

تصویر تست

فرهاد فریدزاده

بر روی نامه های تو بالا می آورم

هی پشت هم برای تو بالا می آورم

عق میزنم به هر چه که طعم لب تو داشت

در استکان چای تو بالا می آورم

سرگیجه های ممتد حال و هوای تو

در حال تو،هوای تو بالا می آورم

در لحظه لحظه زندگی ام گند میزنی

من هم که پا به پای تو بالا می آورم

البته خانم چهل و چند درصدی!

جای خودم نه!جای تو بالا می آورم

در ابتدا تمام تو را سر کشیده ام

بی شک در انتهای تو بالا می آورم

تمساح گونه اشک خودت را هدر نده

بر گریه های-های تو بالا می آورم

حالا که رفته ای همه جا خاطرات توست

حالا به جای جای تو بالا می آورم

یک نقطه چین که مانده بجا از تو روی برف…

حتی به جای پای تو بالا می آورم!

2

باز باران با ترانه با گوهرهای فراوان

این دروغ اول ما بود در چارم دبستان

باز باران بی ترانه بی گوهرهای فراوان

میخورد بر گونه هامان میخورد بر شانه هامان

باز باران بی ترانه بی گوهرهای فراوان

بعد پاییز و زمستان باز پاییز و زمستان

باز باران بی ترانه بی گوهرهای فراوان

من پریشان تو پریشان اوپریشان ما پریشان

باز باران باز بارن باز باران باز باران

امپراطوری باران تا همیشه،نقطه.پایان

3

 

برف به جان باغ می افتد

از درختان کلاغ می افتد

 

آسمان سالهاست تاریک ست

ماه هم در محاق می افتد

 

یک نفر پشت پنجره اما

پنجره از اتاق می افتد

 

سایه ی مرگ بر قبیله ی من

داغ هی پشت داغ می افتد

 

 پشت هم در وجود مردم من

سقف، دیوار، طاق می افتد

 

یک نفر پشت پنجره اما

یک نفر از اتاق می افتد

 

یک نفر روی پرتگاه خودش

اتفاق، اتفاق می افتد