لاله پارسا
لاله پارسا
متولد ۱۳۶۹
ساکن شهر سیرجان
فعالیت ادبی:
از سال ۱۳۹۳ در کارگاه آکادمی عریانیسم در مکتب اصالت کلمه .
1
سرک می کشند شقایق ها
رهایی را
از پشت دیوارهای سیاه…
وقتی که عقربه ها
سوق می دهند
ساعتهای خفته را
رو به رویای روشنی…
2
روزهایم تاریکی اند
وقتی که تمامیت من
لبخند میزند
رو به هنجارهای زنانگی
و قفس های پولادین
راز سر به مهر را
پنهان میکنند،
پشت پرده ی سکوت
چند فریاد خاموش
مانده تا ابتدای برابری
چند زنجیر؟
چند نفس؟
مانده تا آغاز رهایی
3
چکه میکند
سرمای تازه نفس،
از دهان صبح…
گنجشک ها هیاهو میکنند
نم نم باران را
میان حجله ی زرین شاخه ها
و زمان،
روی دامنِ آذردخت،
به بدرقه مینشیند
سفر هزار رنگ پاییز را
4
چکه میکند از چشمانم،
سقف بلند نداشتنت…!
5
سانس اول:
(تمام صحنه میخندد…)
نور_حرکت…!
تشویق پشتِ تشویق
(صحنه :ایستاده به سخن )
_دلقک؟
_بندبازی روی باریک ترین عقربه ی زمان،
ثانیه های غمگین
آرام
صبور
دقیق
(صدای خنده ی حضار)
تشویق پشت تشویق
_ همه چقدر می خندانند خودشان را
_همه جز کسی که باید بخندد.
چشمهایش در تاریکی صحنه…
_ستاره های اندوه را
میشمارد
?
سانس دوم:
نور_حرکت!
و توپی که زیر دستان دلقک،
پا در هوا میرقصد…
_زمین؟!
_گرد شده خودش را
زیر دستان وارونه اش…
و می چرخد،
_رو به فصل آشوب.؟
_در انزوای یخ زدگیِ خورشید
و صد ها تماشاچی خندان…
_آه به جز او که باید بخندد، اما…
(نور میچرخد، صحنه میرقصد)
مخاطبین خنده هاشان خشک می شود
?
سانس سوم…
نور_حرکت!
می ایستد،
حضار می خندند
_راه میرود ….میخندند!
نشستن دلقک
ســ ـــ ــ ـــ ــــکـوت…!
بغض اش را
و صحنه ای که جای خالی صدها تماشاچی را
به سوگ مینشیند…
_آه صدها تماشاچی
و اویی که میانشان باید بخندد اما…!
?
دلقک افسرده، تمام توانش جمع میشود،
میان پلکهای رنگ زده اش…
آرام مینشیند
گریه میکند پشت به نور…
رو به سکوت مخاطبین از هزار بیرون
و یک لبخند
از لبهای مخاطبی که
اشکهایش را
به سُخره می گیرد..
هیچ کس نمی خندد همه به جز او که باید بخندد..
خوانندگان عزیز
تمام متن دنبال یک لبخند بود…