محمدعلی پسندیده(شجاع)
محمدعلی پسندیده تخلص (شجاع)
شاعر ، اهل قلم و نویسنده ی کتاب شعر فارسی و گیلکی (سرزمین مادری من) در قالب مثنوی و غزل و ترانه ، چاپ
94 از انتشارات حقشناس رشت
متولد : 1344/9/28
محل تولد : رشت ، ساکن رشت
در خانواده ای مومن و متعد در رشت متولد شدم
مقاطع تحصیلی را در رشت به اتمام رساندم
و اکنون دانشجوی کارشناسی علوم سیاسی می باشم
و کتاب شعری نیز در آینده ای نه چندان دور در قالب دوبیتی و سپید در دست چاپ دارم
دارای همسر و دو فرزند
همسر : کارمند دادگستری رشت
پسر : دانشجوی دکتری دامپزشکی
دختر : سال سوم دوره ی اول متوسطه
شغل : مغازه دار (فروشگاه برنج و چای)
ضمنا” اشعارم در روزنامه ها و هفته نامه های محلی و استانی و حتی” در ویژه نامه های جراید کشوری مانند جام جم و در مجلات مختلف در شمارگان متعدد در طول 3 سال و اندی به چاپ رسیده و از سویی اشعارم به مناسبتهای مختلف در برنامه های صدا وسیمای مرکز گیلان (باران) استفاده شده و دارنده ی کارت اهل قلم از خانه ی کتاب ایران و عضو انجمن شعر مستقل رشت و انجمن شعر فرزانگان گیلان مستقر در رشت بوده و کتاب نامبرده (سرزمین مادری من) دو مورد در نمایشگاه کتاب استانی در رشت و یک نوبت هم در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران به معرض بازدید و فروش علاقه مندان قرار گرفته.
مشوق اصلیم در این وادی ابتدا همسرم که کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی هستند و در ثانی دخترم که هر دو به مقوله ی شعر و شاعری بجد و وابستگی چشمگیر داشته و علاقه مندند
1
کتابم مشعل راهم ، چو شمعم
کتابم فکر بکرم ، بار علمم
کتابم، بی دریغ و بی شمارم
کتابم ، یار غارم در جوارم
کتابم ، باوفا و مهربانم
کتابم ، صیقل روح و روانم
کتابم ، صامتم من بی زبانم
کتابم ، همچو مادر بی مثالم
به انسانهای پویا ، وامدارم
ز انسانهای بی انگیزه ، زارم
به هر رو ، پند های تازه دارم
کتابم ، عمری جاودانه دارم
کتابم ، حامی پیر و جوانم
ز ساکن ماندنم ، من بی فرارم
از آن بی مهری خوانندگانم
گهی ایام ، گویی غصه دارم
کتابم ، من فرشته ی نجاتم
همان ناجی ، ز بهر بی سوادم
کتابم ، منجی انسان خامم
ولیکن تحفه ای ، همواره نابم
کتابم ، همدمی شیرین بیانم
مشو دور از برم ، آرام جانم
محمد علی پسندیده // (شجاع )
2
از فراق درد یارم ، من نگویم تا به کی؟
از عناد درد هجران، من نگویم تا به کی؟
هر طرف گو بنگرم ، در مردم چشم منی.
خرمنی از آتش یارم ، نجویم تا به کی ؟
محمد علی پسندیده // (شجاع)
3
این گوهر عمر ، چون بهاران گذرند.
این فصل گلاب گلعذاران گذرند.
فردوسی شیرین سخن ، نیست ولی.
آن شهد شکرریز حکیم ، سیم و زرند.
محمد علی پسندیده // (شجاع)
4
بتاب ای ، آفتاب مهربانی
بتاب ای، مظهر هستی و جانی
درخشش از رخ ماهت، مکن محو
که در حسرت نسوزم، من به آنی
محمد علی پسندیده // (شجاع)
5
باغ افسرده، چو از خزان گلبرگ و درخت
باغ خاموش، از این لعبت مستانه ی بخت
برگ طنازی کند ، باز در این رقص خزان
باغ ما تا به ابد ، لخت نماند بی رخت
محمد علی پسندیده // (شجاع)
6
هان پسر ، چه داری از نصیحت پدر به سر
نی مپندار پدرت، خیره سر و سبک به سر
بسپار به گوش خود، هر چه که داری ز پدر
حاصل عمریست تجربه ، که دارد از پدر
ای پسر، از پدر خویش بگیر بهره به سر
ورنه غافل شوی از ،گنج مقدس پدر
پس دگر باره بجوی ، پند گهر بار پدر
تا طی طریق گردد ، مشی پر بار پدر
محمد علی پسندیده // (شجاع )
7
از دل و دلدادگی من خسته ام
عشق به معبود خودم بسته ام
ز روزگار ، پر رنگ و ریا
رسته ز هر حصار و هستم رها
دل به خدا ببندی ، آزاده ای
ورنه اسیر هستی و وامانده ای
پس به خود آی، باید از این پیله رست
نه از هم اکنون، زان ز روز الست
یاد خدا ، مایه ی آرامش است
چنانچه دل، فاقد هر خواهش است
دلی که دایم به خدا مبتلاست
در دو جهان ، ز هر گزندی رهاست
محمد علی پسندیده // (شجاع )
8
اگرت دست فتادگان ، بگیری مردی
گر تو باشی مرهم ، ز بهر دردی مردی
خیرین در صف اوقاف ، زیادند بسی
گر در این وادی خیر ، غره نگردی مردی
محمد علی پسندیده // (شجاع)
9
غصه ام آمد به سر، نای حیاتم را نداد .
ابر غم بر روزگارم ، بخت و اقبالم نداد .
مات ماندم در عجب ؛این ابر غم بر من چرا؟
تا که رو شد بخت من ، اما اجل راهم نداد.
محمد علی پسندیده// (شجاع)
10
” پیام جنگل “
تویی میرزا کوچک خان، مرد جنگل
تویی سردار گیلان ، میرجنگل
رهت والا بود ، زان روز اول
که شهرت یافتی، میرزای جنگل
او اهل رشت و از استادسرایی
تو یک روحانی ، از دیار مایی
تو بودی مردمردان، شیر میدان
تبار گیل و دیلم ، شیرمردان
سرت را، هدیه ی میهن نمودی
تو قد ، زورگویان را خمودی
دوستان وفا دارت ، در آن راه
دکتر حشمت و کسمایی، همراه
در رکاب تو حامی و باقی
یاران و دلاوران نامی
در مصاف تو با دشمن کین
جان فدا نمودی ، در ره دین
شیرمردی (شجاع) بودی و بی باک
با خلقی (پسندیده) دلی پاک
مهد تو در این خاک و در این دشت
مسجد سلیمانداراب رشت
محمد علی پسندیده // (شجاع)
11
“دوازدهمین شمع روشن هدایت”
یا حجت بن الحسن ، مهدی صاحب زمان
هستی آرام جان ها، سوی خدای سبحان
تو آخرین امامت ، از آن شیعیانی
جان ها به قربانت باد، گل شهر تنهایی
ضامن کبریایی ، ولی عصر مایی
تعجیل در ظهورت ،باشد فرج نمایی
یا مهدی صاحب زمان، عجل علی ظهورک
بنگر تو گوشه چشمی، به زائران کویت
امام قائم ما ، غاببی در این زمان
دل های ما هوای ، کبوتران آن بام
ستاره ی دوازده ی امامت
ما بی پناهان را نما شفاعت
آن گنبد سبز رنگ ، جمکرانت
ما را نموده تشنه ی ، جمالت
یگانه ناجی زمان ، ادرکنی
رهایمان گردان تو از، دلتنگی
پس از خدا ، امیدمان به راهت
امام عادل ، محو در نگاهت
ای حضرت خوبیها ، رخی هویدا گردان
از این خمودگی ها ، آزادمان بگردان
خاک پایتان همچون ، سرمه ی چشمانمان
مفروش گل ها بهر ، قدوم پر مهرتان
ورق ورق می زنیم ، آدینه ها را بی شک
تا لحظه ی ظهورت ، چشمان شوق پر اشک
محمد علی پسندیده // (شجاع)
12
ببار باران
ببار باران
کویر خشکیده ام را
به آغوش گیر
و ترکها ی
وجودم را
مرحمی بخش
که از عطش عشقت
سراز پای نمی شناسم و
سرشک دیدگانم
بی اختیار
لحظه های
خشک و بی روح
فراغت را
به سوگ می نشینند
و آه و صد فغان
از آن زمان
که آرزوی وصل روی تو را
در آتشفشان سینه ام چال
و به نسیان مطلق بسپرم.
محمد علی پسندیده // (شجاع)