
محمد سلامي
محمد سلامي متولد ١١ دي ماه ٦٧ شهرستان گلپايگان تحصيلات ابتدايي در گلپايگان تحصيلات متوسطه درمنطقه ١٤ تهران. دانش آموخته مهندسي عمران در مقطع كارشناسي و روابط بين الملل در مقطع كارشناسي ارشد دبير آموزش و پرورش
1
از شغل شريف خود رضايت دارد
از كون و مكان فقط شكايت دارد
هر روز حديث تازه اي ميگويد
توليدي روضه و روايت دارد
2
با ديدن او مدام سردم ميشد
با رفتنش انگار كه مرهم ميشد
تبليغ خدا داشت ولي با عملش
هربار كمي عقيده ام كم ميشد
3
با كله داغ بر فراز آمده بود
انگار كه از راز و نياز آمده بود
در زير لبش مدام پس پس ميكرد
با نيت قبلي از حجاز آمده بود
4
هر شب سر منبر از خدا ميگويد
از روضه خلد كبريا ميگويد
از تجربه شخصي سي ساله خود
از بغض و دروغ و از ريا ميگويد
5
خوابيده اگرچه با نمك خوابيده
با حقه و صد دوز و كلك خوابيده
اين حاجي عجب بخت بلندي دارد
مال من و تو بدون شك خوابيده
5
با ريش و يقه طرح چپاول زده است
دايم به مفاتيح جنان زل زده است
انگار خدا در انحصارش بوده
از خانه خود تا به خدا پل زده است
6
از وادي توبه و دعا برگشته
از خانه امن كبريا برگشته
حاجي شده، رفتار عجيبي دارد
انگار كه از خود خدا برگشته
7
اگر ناشناس ميماندي
روزي كه پا به خاك بردي
روزي كه از يقه كتت بيرون زدي
عاشق كلاغي شدي كه تورا بوسيد
تو قهرمان پوشالي ملخ ها بودي
8
نزديك غروب بود
غنچه اي گم شد
خورشيدها از حركت ماندند
پهنه آسمان كبود شد غنچه را پيدا كرده بود
مردي كه دستهاي بزرگي داشت
9
خانه را كه تكاندم
خاطراتي بيرون آمد
از ضربان قلبم
تنهاي تنهاي با ضرب آهنگ هميشگي قدم ميزد
و انگار نه انگار كه تورا ميشناخت
مرگ مغزي كه شد هر كسي تكه اي را برد
از پنجره هنوز ميشود آزادي را ديد
صداي ليبرال هاي خيابان ٥٧ را شنيد
و چاي سردي را با تفاله نوشيد
از پنجره همه چيز قشنگتر است
حتي آزادي
10
دفن میشوند درگورهای دسته جمعی
سوازنده میشوند
تا سوژه ای باشند برای عکاسان
و تكرار ميشود هر سال
قتل عام كودكان شش ماهه
و اخباري كه زيبا جلوه ميدهند جنايت پاييز را