خانه شاعران ، شعر و زبان و ادبیات فارسی

امروز : 11 مهر 1402

پرده ابر سیاه از مه تابان بگشای

پــرده ابــر ســیـاه از مـه تــابــان بــگـشـایروز را از شــکــن طــره شــبـــگــون بــنــمــایکاکل مشک فشان برمه شب پوش مپوشسـنبـل غـالـیه سـا بـر گـ…

پــرده ابــر ســیـاه از مـه تــابــان بــگـشـای روز را از شــکــن طــره شــبـــگــون بــنــمــای
کاکل مشک فشان برمه شب پوش مپوش سـنبـل غـالـیه سـا بـر گـل خـود روی مـسـای
سـپـه شـام بـدان هندوی مشکین بـشکن گـوی خـورشـید بـدان زلف چـو چـوگـان بـربـای
هر که در ابـروی چـون ماه نوت دارد چـشم گـردد از مـهر تـو چـون مـاه نو انـگـشـت نمـای
حـال من بـا تـو کسی نیست که تـقریر کند پـیش سـلـطـان کـه دهد عـرض تـمنای گـدای
سـرو را بـرلـب هر چـشـمـه اگـر جـای بـود جای آن هست که بر چشم منش باشد جای
ای مـه روشــن اگـر جــان مـنـی زود بــرای وی شــب تــیـره اگـر عـمـر مـنـی دیـر مـپــای
صـبـح امـیـد مـن از جـیـب افـق سـر بـر زن روز اقــبــال مـن از مــطــلــع مــقــصــود بــرآی
کـی بــرد ره بــه سـراپـرده قـربــت خـواجـو پــشـه را بــیـن کـه کـنـد آرزوی وصـل هـمـای

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج