چگونه سرو روان گویمت که عین روانی

چـگـونه سـرو روان گـویمت کـه عـین روانینه محض جوهر روحی که روح جوهر جانیکـدام سـرو کـه گـویم بـراسـتـی بـتـو مـانـدکـه بــاغ ســرو روانـی و ســرو بــا…

چـگـونه سـرو روان گـویمت کـه عـین روانی نه محض جوهر روحی که روح جوهر جانی
کـدام سـرو کـه گـویم بـراسـتـی بـتـو مـانـد کـه بــاغ ســرو روانـی و ســرو بــاغ روانـی
تـو آن نئی کـه تـوانی کـه خـسـتـگان بـلا را بـکـام دل بـرسـانی و جـان بـلـب نـرسـانی
چه جرم رفت که رفتی و در غمم بنشاندی چـه خـیزد ار بـنشـینی و آتـشـم بـنشـانی
بـرون نمی روی از دل که حـال دیده بـبـینی نمی کشی مگر از درد و حسرتـم بـرهانی
ز هـر کـه دل بــربــایـد تــو دل ربــاتــر ازوئی ز هر چه جـان بـفزاید تـو جـان فزاتـر از آنی
نـهـاده ام سـر خــدمـت بــر آســتــان ارادت گـرم بـلـطـف بـخـوانـی و گـر بـقـهـر بـرانـی
اگـر امـان نـدهـد عـمـر و بـخـت بــاز نـگـردد کـجـا بـصـبـر مـیسـر شـود حـصـول امـانـی
مکن ملامت خـواجـو بـعشقبـازی و مستـی که بـر کـناری و دانم که حـال غـرقـه ندانی

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج