ماهی
من فکر می کنم هرگز نبوده قلب من این گونه گرم و سرخ:احساس می کنم در بدترین دقایق این شام
خانه » کتابخانه » کتابخانه دیجیتال » کتاب های شاعران » فروغ فرخزاد » باغ آیینه، فروغ فرخزاد
من فکر می کنم هرگز نبوده قلب من این گونه گرم و سرخ:احساس می کنم در بدترین دقایق این شام
در این جا چار زندان است به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر حجره
یاران ناشناخته ام چون اختران سوخته چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد که گفتی دیگر، زمین، همیشه، شبی بی
آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم در آستانه پر نیلوفر، که به آسمان بارانی می اندیشیدو آنگاه بانوی
شب، تار شب، بیدار شب، سرشار است. زیباتر شبی برای مردن.آسمان را بگو از الماس ستارگانش خنجری به من دهد.شب،
فریادی و دیگر هیچ . چرا که امید آنچنان توانا نیست که پا سر یاس بتواند نهاد.بر بستر سبزه ها
ما نوشتیم و گریستیم ما خنده کنان به رقص بر خاستیم ما نعره زنان از سر جان گذشتیم …کسی را
خسته شکسته و دلبسته من هستم من هستم من هستماز این فریاد تا آن فریاد سکوتی نشسته است.لب بسته در
ریشه در خاک ریشه در آب ریشه در فریادشب از ارواح سکوت سرشار است . و دست هائی که ارواح
ارابه هائی از آن سوی جهان آمده اند بی غوغای آهن ها که گوش های زمان ما را انباشته است
پایگاه خبری شاعر خانه شاعران ایران در حوزه شعر ،داستان ، زبان و ادبیات فارسی از سال 1382 در جهت نشر آثار شاعران و نویسندگان فارسی زبان شروع به فعالیت کرده است.