نگاه آشنا
ز چشمی که چون چشمه آرزو پر آشوب و افسونگر و دل رباست به سوی من اید نگاهی ز دور
خانه » کتابخانه » کتابخانه دیجیتال » کتاب های شاعران » هوشنگ ابتهاج » سراب، هوشنگ ابتهاج
ز چشمی که چون چشمه آرزو پر آشوب و افسونگر و دل رباست به سوی من اید نگاهی ز دور
عمری به سر دویدم در جست وجوی یار جز دسترس به وصل اویم آرزو نبود دادم در این هوس دل
می رفت آفتاب و به دنبال می کشید دامن ز دست کشته خود روز نیمه جان خونین فتاده روز از
برچید مهر دامن زربفت و خون گریست چشم افق به ماتم روز سیاه بخت وز هول خون چو کودک ترسیده
در زیر سایه روشن مهتاب خوابنک در دامن سکوت شبی خسته و خموش آهسته گام می گذرد شاعری به راه
دیدم و می آمد از مقابل من دوش خنده تلخی نهاده بر لب پر نوش غم زده چون ماهتاب آخر
نمی دانم چه می خواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته ست در تنگ قفس باز است و افسوس که
باز واشد ز چشمه نوشی همچو باران زلال ناز و نگاه باز در جام جان من سرداد همچو مهتاب باده
می روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو راز این اندوه بی آرام نتواند نهفت می روی خاموش و می
پایگاه خبری شاعر خانه شاعران ایران در حوزه شعر ،داستان ، زبان و ادبیات فارسی از سال 1382 در جهت نشر آثار شاعران و نویسندگان فارسی زبان شروع به فعالیت کرده است.