مرگ روز
می رفت آفتاب و به دنبال می کشید دامن ز دست کشته خود روز نیمه جان خونین فتاده روز از
خانه » کتابخانه » کتابخانه دیجیتال » کتاب های شاعران » هوشنگ ابتهاج » سراب، هوشنگ ابتهاج
می رفت آفتاب و به دنبال می کشید دامن ز دست کشته خود روز نیمه جان خونین فتاده روز از
برچید مهر دامن زربفت و خون گریست چشم افق به ماتم روز سیاه بخت وز هول خون چو کودک ترسیده
در زیر سایه روشن مهتاب خوابنک در دامن سکوت شبی خسته و خموش آهسته گام می گذرد شاعری به راه
دیدم و می آمد از مقابل من دوش خنده تلخی نهاده بر لب پر نوش غم زده چون ماهتاب آخر
ز چشمی که چون چشمه آرزو پر آشوب و افسونگر و دل رباست به سوی من اید نگاهی ز دور
عمری به سر دویدم در جست وجوی یار جز دسترس به وصل اویم آرزو نبود دادم در این هوس دل
می شنوم می شنوم آشناست موسقی ِ چشم ِ تو در گوش ِ من موج ِ نگاه ِ تو هماواز
آن شب که بوی زلف تو با بوسه نسیم مستانه سر به سینه مهتاب می گذاشت با خنده ای که
می خواهمت سرود بت بذله گوی من روی لبش شکفت گل آرزوی من خندید آسمان و فروریخت آفتاب در دیه
پایگاه خبری شاعر خانه شاعران ایران در حوزه شعر ،داستان ، زبان و ادبیات فارسی از سال 1382 در جهت نشر آثار شاعران و نویسندگان فارسی زبان شروع به فعالیت کرده است.