شمع و سایه
دوش در عزلت جان فرسایی داشتم همدم روشن زایی شمع آن همدم دیرینه ی من سوختن ها را ایینه ی
خانه » کتابخانه » کتابخانه دیجیتال » کتاب های شاعران » هوشنگ ابتهاج » مثنوی، هوشنگ ابتهاج
دوش در عزلت جان فرسایی داشتم همدم روشن زایی شمع آن همدم دیرینه ی من سوختن ها را ایینه ی
می گذرد آن بت ناز آفرین در دل عشاق نیاز آفرین زیر بغل تنگ فشرده کتاب عمر مرا جلوه دهد
بهارا چه شیرین و شاد آمدی که با مژده داران داد آمدی بده داد ما را که خون خورده ایم
عشق شادی ست ، عشق آزادی ست عشق آغاز آدمی زادی ست عشق آتش به سینه داشتن است دم همت
دلا دیدی که خورشید ازشب سرد چو آتش سر ز خاکستر بر آورد زمین و آسمان گلرنگ و گلگون جهان
بهار آمد ، گل و نسرین نیاورد نسیمی بوی فروردین نیاورد پرستو آمد و از گل خبر نیست چرا گل
چشم بستندم که دنیا را مبین دل ز دنیا کنده ام من پیش ازین مال دنیا مال دنیا ای کریم
سر به سنگی می زدم فریاد خوان پاسخم آمد شکست استخوان سنگ سنگین دل چه می داند که مرد از
پایگاه خبری شاعر خانه شاعران ایران در حوزه شعر ،داستان ، زبان و ادبیات فارسی از سال 1382 در جهت نشر آثار شاعران و نویسندگان فارسی زبان شروع به فعالیت کرده است.