یادگار خون سرو، هوشنگ ابتهاج

شکست

آسمان زیر بال اوج تو بود چون شد ای دل که خاکسار شدی ؟ سر به خورشید داشتی و دریغ

ادامه مطلب »

بازگشت

بی مرغ آشیانه چه خالی ست خالی تر آشیانه مرغی جفت خود جداست آه ای کبوتران سپید شکسته بال اینک

ادامه مطلب »

سقوط

گردنی می افراشت سرش از چرخ فراتر می رفت آسمان با همه اخترهاش بوسه می زد به سر انگشتش سکه

ادامه مطلب »

خواب

باگریه می نویسم از خواب با گریه پا شدم دستم هنوز در گردن بلند تو آویخته ست و عطر گیسوان

ادامه مطلب »