فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 31 فروردین 1403

ابوالحسن درویشی مزنگی(آدم)

ابوالحسن درویشی مزنگی(آدم)
ابوالحسن درویشی مزنگی(آدم) متولد سال 1341 استان گلستان ، ساکن تهران ، دارای  5 مجموعه شعر منتشر شده: -شب هزار و دوم (غزل‌) - اندیشه طلایی جور دیگر دیدن (سپید) - اندیشه طلایی وسوسه سیب  (غزل‌) - نجوای قلم بیا بر عالم و آدم بخندیم (شعر طنز)- اندیشه طلایی دوباره لبخند بزن ( رباعی و مثنوی)- اندیشه طلایی

1

دل آیینه با آهی مکدر کردن آسان است
به اشک ناامیدی دیده ای تر کردن آسان است
اگر مردی لبی را با گل خنده شکوفا کن
وگرنه غنچه را چون باد پرپر کردن آسان است
شبیه شعر ، شور عشق باید در دلت باشد
به زحمت چند بیتی شعر ازبر کردن آسان است
نشان صادقان صبر و سکوت است و شکیبایی
به فریاد دهل گوش فلک کر کردن آسان است
دلت را اهل کن تا قبله اهل نظر باشی
لباس عاشقی با حیله در بر کردن آسان است
جنون عاشقان از غایت ادراک می گوید
کلاه جهل مثل عاقلان سرکردن آسان است
دل ما داغدار دشنه بی اعتمادی هاست
به راه عشق ، دل را سهم خنجر کردن آسان است
شبی در خلوت وجدان خود ، خود را قضاوت کن
برای دیگران دوزخ مقدر کردن آسان است

2
اقرارعشق

اقرار عشق، گرچه محتاج کلام نیست
این قصه بی حکایت چشمت تمام نیست
مانند روز و شب که می آیند و میروند
شیرین و تلخ زندگانی را دوام نیست
ما را شراب خنده هایت می برد ز خود
مستی عشق، مستی باده و جام نیست
پروانه را که آتش وصل شما چشید
جز در میان شعله ها، دارالسلام نیست
با جان و دل به سجده ات گردن نهاده ایم
در پیش قامت شما جای قیام نیست
در شوق ما به دیده عصیان نظر نکن
سیب بهشت تان به کام ما حرام نیست

3
تا ناکجا
دست مرا بگیر و با خود تا خدا ببر
تا آیه آیه مستی ناب دعا ببر
از ازدحام این همه دیوار خسته ام
تا کوچه های روشن پنجره ها ببر
از این نگاه های خالی از سرود عشق
تا چشم های با غم دل آشنا ببر
هر دو میان غربت آیینه مانده ایم
«من»و «تو» را به جمع تنهایی ما ببر
دستم به دامنت ، از این شهر پر از ریا
فرقی نمی کند کجا ، تا ناکجا ببر

4

پیله خیال

اینجا به یاد تو، تک‌وتنها نشسته‌ام
هرچند ناامیدم از … اما نشسته‌ام
در انتظار قطره‌ای باران از آسمان
مانند یک صدف لب دریا نشسته‌ام
پروانه‌ام که در سرم سودای آتش است
در شعله‌های شمع، بی‌پروا نشسته‌ام
بی‌بال و پر نمی‌شود پرواز را نوشت
چون پیله خیال، در رؤیا نشسته‌ام
ای شهد شعر جاری از شور نگاه تو
در انتظار یک غزل اینجا نشسته‌ام