فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 اردیبهشت 1403

اتفـــــــــــــــــــاق ..

سوگند صفا

بیست و نه تا بهار پی در پی

زندگی کرده ای و غمگینی

سخته … باور نمیکنی اما..

عاشقی هم نداشت تضمینی

بیست و نه سال با خودت گفتی

که به درد و غمت بها دادی

قدر امروز با خودت لج کن

دست دنیا چه آتو ها دادی

تووی شعرت نگفته ای اینکه:

عاشقی هم همان سماور بود

“اینکه جیزه،تو دست نزن”، اما..

مادر انگار بچه ات کر بود!

عاشقی اتفاق حتمی بود

رو به روی همان خیابان که…

نبض تو اندکی نمیزد آه

زیر بار عذاب وجدان که…

نسلتان گر گرفته، می بینی؟!!..

درد ها هم فقط بهانه شده

هر دو پای غرور می لنگد

قصه حالا کمی زنانه شده

داری از دست میروی برگرد

فاصله قصه ی جدیدی نیست

احتمالی که داده ای حتمی ست

حرف من آنچه تو شنیدی نیست

*************

شصت وپنج و هوای تابستان

آخرین تیرو، رو به رو مرداد

من هنوزم به فکر اینم که…

چه کسی خنده‌ی تو را پر داد

+امروز تولد یکی از بهترین آدمای زندگیم بود…بهترینی که نظیرشو کسی ندیده…خیلی بی ارزش بود این شعر در مقابل دل بزرگش…ولی کادویی زیبا تر از شعر ندیدم که دوست داشته باشه

بخش چهار پاره | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران