فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

تا چشم خُم افتاد به سیمای تو ساقی!،قاسم صرافان

تا چشم خُم افتاد به سیمای تو ساقی!،قاسم صرافان

تا چشم خُم افتاد به سیمای تو ساقی!
مثل همه خَم شد جلوی پای تو ساقی!
دل بست به آن حالت گیرای تو ساقی!
شد مثل نبی غرق تماشای تو ساقی!

«اليوم» چه کردي که خرابت شده احمد
«اکملت لکم» گفته و راحت شده احمد

اين سلسله عشق به موي تو رسيده
سيب دل عشاق به جوي تو رسيده
اين عقل به سر منزل روي تو رسيده
هي گشته و آخر به سبوي تو رسيده

خاتم به تو ‌باليده که پايان پيامي
هم نقطه‌ي آغازي و هم ختم کلامي

من عاشق آن لحظه که انگشتريت را …
مجنونِ تو وقتي رجز خيبريت را …
ديوانه‌ي آن دم که دمِ حيدريت را …
وحي آمده تا گوشه‌اي از دلبريت را …

دل برده‌‌اي از دختر يک دانه‌ي هستي
تا خانه‌ي کوثر شده ميخانه‌ي هستي

امشب صد و ده مرتبه ديوانه ترم من
شمعي؛ صد و ده مرتبه پروانه ترم من
ساقي! صد و ده مرتبه پيمانه ترم من
مست توام و از همه فرزانه ترم من

در دست نبي دست تو يا دست خدا بود
حق داشت محمد که چنین مست خدا بود

درويش، علي گو شده، دف مي‌زند امشب
در شادي شاهيّ‌ِ تو کف مي‌زند امشب
هر نادعلي گو به هدف مي‌زند امشب
زهرا به دلش مُهر نجف مي‌زند امشب

بر گِردِ غدير آمده تا کعبه بگردد
دور تو حرا آمده با کعبه بگردد

قاسم صرافان