فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 1 اردیبهشت 1403

حسنا محمد زاده

تصویر تست
تصویر تست

 حسنا محمد زاده

 حسنا محمد زاده

آثار:

کتاب ها :
1. هنوز قلب قلم درد می کند … برگرد ! ( نشر آرام دل – بهار 89)
2.عشق های بی حواس ( فصل پنجم )
3. خورشیدهای توأمان (آرام دل – بهار 91)
4. یک مشت آسمان ( فصل پنجم )
5. سر به مُهر (نشر جمهوری)

 


           

صدایت می کنم در ظهر مردادی عرق ریزان

صدایت می کنم در گیر و دار باد پاییزان

 

به لحن سربداران و… به سوز بی قراران و…

به یاد قلب های در هوای سینه آویزان

 

ورق خورده ست تاریخ ، از رضاخان ها و برگشته

به نادر ها …به افغان ها … به خواب تلخ چنگیزان

 

به هذیان گفتن باران، به قحطی های بی پایان

به قرآن خواندن آیینه پای تخت پرویزان

 

به چشمم می کشم با سُرمه این خاک مقدس را

که دیگر نیست حتی لحظه ای پامال شبدیزان

 

بیا و استخوان ها ی سر دلداده هایت را

شبی از خواب بازوی پر از مهرت برانگیزان

 

برای خالی آغوش دختر های بی بابا

عروسک های خون آلود را از خاک، برخیزان

 

چه آتش ها که افتادند روی دامن صحرا !

کنار رود رود ِ تو به پای فصل گلریزان


*

 

فقط می آید از این عرصه بوی نامرادی ها

که بازار رقیبان خورده بر پست کسادی ها

 

تمام خشت هایی را که می چینند روی هم

به ویرانی مبدل می شود از کج نهادی ها

 

هلا خانه خرابان ! آتش افروزان ِ این میدان !

که می کوبید بر دف هایتان با شور و شادی ها

 

اگر گلدسته ها را باز هم ویران کند توفان

پر از الله اکبر می شود بغض منادی ها

 

قلم بردار همسنگر ! بزن در جوهر جانت !

که ظلمت گم شود پشت مداد ِ بامدادی ها

 2

 

 

ابرهای بغض ، در رؤیای بارانی شدن

سینه ها دریاچه ای در حال طوفانی شدن

 

پنجه ی خونین بالش ها پر از پرهای قو

خواب ها دنبال هم در حال طولانی شدن

 

زندگی آن مردِ نابینای تنهایی ست که –

چشم ها را شسته در رؤیای نورانی شدن

 

قطره ای پلک مرا بی تاب و سنگین کرده است

مثل اشک بره ها در شام قربانی شدن

 

خوب می فهمم چه حالی دارد از بی همدمی

پابه پای گرگ ها سرگرم چوپانی شدن

 

برکه های تشنه می بینند با چشمان خیس

نیمه شب ها خواب گرم ِ ماه پیشانی شدن

 

خالی ام از اشتیاق بودن و تلخ است تلخ

جای هر حسی پر از حس پشیمانی شدن

 

چاره ی لیلای بی مجنون ِ این افسانه چیست ؟؟

یا  به دریا دل سپردن …یا بیابانی شدن

3

 

می کشانم تا سکوت ِ سینه ام پای تو را

 

در دلم آیینه بندان می کنم جای تو را

 

 

 

شاهِ ماهی هایی و دریاچه ها حس کرده اند

 

گوشه ی تُنگِ دل تَنگم تقلای تو را

 

 

 

می روم جاری کنم در مویرگ های قلم

 

قطره قطره …رود پشتِ رود ، دریای تو را

 

 

 

کودک ِ گیج درونم می شناسد خوبِ خوب

 

از هجای بغض های من الفبای تو را

 

 

 

می شود بو کرد پایان تمام شعرها

 

از نُک انگشت هایم عطر موهای تو را

 

 

 

حل شدی در استخوان هایم چنان که آینه

 

لمس کرد از پوستم هربار گرمای تو را

 

 

 

باز نامم را صدا کن ؛

 

      کوه ها با هر نفس…

 

منعکس کردند در گوش ِ من آوای تو را

 

 

 

***

 

نور چشمم ! کور خواهد کرد این دلواپسی

 

آخرش با اشک ، چشمان ِ زلیخای تو را

4

 

 

 

ما همانیم ؛ همانی که خودت می‌دانی

 

دو هوایم ، دمی صاف و دمی بارانی

 

 

 

پیش‌بینی شدن ِ حال من و تو سخت است

 

دو هواییم …ولی بیشترش توفانی

 

 

 

دل من اهل کجا بوده که امروز شده‌ست

 

با دل تنگ ِقلم‌های تو هم‌استانی ؟!

 

 

 

آخرین مقصد تو شانه‌ی من بود ؛

 

                                           …نبود ؟

 

گریه کن هرچه دلت خواست ، ولی پنهانی

 

 

 

شاید این بار به شوق تو بتابد خورشید

 

رو به این پنجره‌ی در شُرُف ویرانی

 

 

 

شهرِمُشرف به زمستان شده‌ی موهایم

 

چند سالی‌ست که برفی شده و بورانی

 

 

 

باز باید بکشی عکس پریشان ِ مرا

 

گوشه‌ی قاب ِهمان روسری ِ لبنانی

 

 

 

آب با خود همه‌ی دهکده را خواهد برد

 

اگر این رود ، زمانی بشود طغیانی .