فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 31 فروردین 1403

حسن زرنقی

تصویر تست
تصویر تست

حسن زرنقی

حسن زرنقی
 متولد سال ۱۳۷۰ در یکی از روستاهای شهرستان هریس استان آذربایجان شرقی است
 فارغ التحصیل رشته بهداشت حرفه ای از دانشگاه علوم پزشکی بوده و شعر را بصورت جدی از سال ۱۳۹۰ پیگیری می نماید و بیشتر اشعار ایشان ،آیینی می باشد
در طی این چند سال در چند جشنواره کشوری و استانی از جمله جشنواره شعر رضوی ، کنکره شعر آذرآبادگان ،  جشنواره شعر استانی ارسباران، جشنواره شعراستانی ایثار و مقاومت و …برگزیده شده است و نیز از سال ۹۵ عضو موسسه شهرستان ادب در دوره ششم آفتابگردان ها می باشد.

1
برای امیر المومنین ع

همواره از شوق وصل دلدار خود بی قراری
در دیده و دل بجز او تصویر دیگر نداری
 
خشم خداوند و مهرش جمع اند در قامت تو
در روز چون کوه محکم در شب چو رودی و جاری

انان که دیدند گفتند چون کوه بودی ولی ما…
هرگز ندیدیم حتی کوهی به این استواری

ساقی دوباره بریز از خمّ غدیرت به جانم
تا یاعلی گویم و باز از سر بگیرم خماری

گاهی به دوش رسولی گاهی به دوشت یتیم است
اینست رسم بزرگان در مکتب عشق، آری

آموختند از مرامت در حد و اندازه خود
یعقوب ها بی قراری ایوب ها بردباری

آخر تو را مژده وصل از سوی دلدار آمد
گفتا به پایان رسیده دوران چشم انتظاری

حین نمازت خوارج با تیغ قران گشودند
دیدند اینگونه آمد تفسیر آن، رستگاری

#حسن_زرنقی

2
تقدیم به پیشگاه امام رضا ع

جان جهان تو هستی و جان ها فدای تو
تن ها می افکنند همه سر په پای تو

نام تو و مرام تو هر دو رضا شدند
تا راضی از رضای تو باشد خدای تو

نشنیده از وجود تو عالم گلایه ای
جاریست در مقام بلا هم رضای تو

شرط نجات از آتش دوزخ ولایت ست
توحید هم قبول نشد بی ولای تو

دیگر نیازمند کسی نیست سائلت
شاهی کند به عالم و آدم گدای تو

هرجا قدم گذاشتی انجا بهشت شد
از جمله خاک طوس که شد کربلای تو

اذن دخول می طلبم بلکه در خیال
وارد شوم به آن حرم باصفای تو

با این زبان الکن خود بازگو کنم
شور و شکوه بارگهت را برای تو

از گنبد و ضریح طلایی که بگذریم
دل می برد ابهت ایوان طلای تو

جبریل فرش بال و پرش را به اشتیاق
همواره گسترانده به صحن و سرای تو

در آستان قدسی تو سر نهد به خاک
سرو سهی مقابل گلدسته های تو

هر صبح قبل از آنکه برآید به آسمان
خورشید بوسه می زند اول به پای تو

“هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق”
یا انکه خورده باشد از آب بقای تو

ای کاش فرصتم بدهی تا که پر زنم
مثل کبوتران حرم در هوای تو

#حسن_زرنقی

3
شعر انتظار

هرچند غایب ولی در اندیشه حاضرانی
همواره ای روح کعبه در حلقه زائرانی

عشق تو در دل قدیمی اما برای همیشه
مضمون تازه برای دلتنگی شاعرانی

در خلوت آسمان ها هم صحبتانت ملائک
در ازدحام خیابان همراه با عابرانی

ای یوسف بی قراران بازار عشق تو گرم است   
هم آرزوی فقیران هم حسرت تاجرانی

در جمعه های فراقت در میهمانی ندبه
 ما غایبیم و تو اما همسفره حاضرانی

چشم انتظاری که انسان برگردد از راه رفته
از بس رئوفی که حتی دلواپس کافرانی

برگرد ای مقصد این آوارگی ها  که بی تو
ماندست بر شانه های این شهر بار گرانی

#حسن_زرنقی

4
غزل واره

چون سراب تشنه تقدیرم به ظاهر بودنست
بودن اما با نبودن ها مجاور بودنست

 تا رهایی یابم از دلتنگی سرد قفس
چاره ام گویا فقط مرغ مهاجر بودنست

می روم صحرا به صحرا از خودم مثل نسیم
سرنوشت بادها آری مسافر بودنست
 
از دمی که دل به گیسوی نگاری بسته ام
روز و شب کار دلم آشفته خاطر بودنست

عصر آهن سخت با من می کند سنگیندلی
من که تنها جرمم انسان معاصر بودنست

واژه واژه درد باید ریختن در کام شعر
دردمندی چونکه تنها شرط شاعر بودنست

#حسن_زرنقی

5
برای پیاده روی اربعین

مرا بخوان که به سوی تو در سفر باشم
به راه وصل تو من نیز رهگذر باشم

مرا بخوان سوی دریای بی کران خودت
به پیشگاه تو من قطره ای اگر باشم

 به دور از همه حتی خودم، شبیه نسینم
خوشا که در سر کوی تو دربه در باشم

پیاده راهی این جاده می شوم شاید
که از حقیقت عشق تو باخبر باشم

میان این همه زائر ،مسافر عاشق
خدا کند من کم نیز در نظر باشم

مرا مخواه که از خاک پای زائر تو
در این مسیر نه کمتر نه بیشتر باشم

شبیه خواهرت از درد کاش مالامال
شبیه دخترت از داغ خون جگر باشم

کنار آینه ی علقمه نشستم اگر
به موج موجی از آن شاهد قمر باشم
 
به هر کجای از آن دشت اگر نظر کردم
به یاد سخت ترین روضه پسر باشم

به خیمه گاه سراپا دلی پر از درد و …
به قتلگاه سراپا نگاه تر باشم

تمام عمر میایم اگر بخوانی تو
تمام راه اگر در دل خطر باشم

خدا نیاورد آن روزگار را که فقط
به خادمان حریم تو دردسر باشم

حسن زرنقی