فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 فروردین 1403

حسین ناصری ذاکر

تصویر تست
تصویر تست

حسین ناصری ذاکر

 

شکسته ای دل مرا که نشکنی دمی غرور

به پایت ایستاده ام شکسته ، عاشق و صبور

 به هر طرف که بنگری خودم رسانم آن طرف

زهر گذر که بگذری کنم از آن گذر عبور

حضور ناموجهم به هر کجا برای توست

توجهی نمی کنی چرا کمی به این حضور ؟

 امور عمر من همه معطل نگاه توست

 بیا و رونقی بده به رتق وفتق این امور

بیا بزن بکش برو اگر نمی کنی نگاه

 نمی کند به ذهن من چو راه دیگری خطور

اهمیت نمی دهی چرا به شعر های من ؟

 تو عیب در چه دیده ای ؟ درون شعر یا شعور ؟

 خطوط دفتر دلم پر از متون عاشقی است

 بیا بخوان کمی از این سطور دفتر قطور

 سکوت روز مرگی مرا نموده گنگ و کر

 تویی صدای زندگی در این سکوت سوت و کور

  تویی امید من همه پرم زترس و واهمه

که آرزوی وصل تو برم به خویشتن به گور 

2

یک روز می دهم به تو این شعر ناب را
تعریف می کنم برای تو آن خواب را

خوابی که تا به اوج می رسید می شکست
تشبیه می کنند به خوابم حباب را

من یک کتاب شعر برای تو گفته ام
 تقدیم می کنم به تو روزی کتاب را

شرمنده ام که خیس می شود سطور کتاب
بی اختیار دیده روان کرده آب را

آب از سرم گذشت که بی آبرو شدم
اما چه خوب شد که زدودم نقاب را

ابراز می کنم به تو  من در کمال عقل
 عشقی که برده همه عقل و حساب را !

من عاشقم ولی به تو شاید نگفته اند
پرسش نکرده اند ، چه گویی جواب را ؟

شاید نگفته اند و نگفتن گناه بود
 بیند گناه کار عذاب عقا ب را

تصمیم تو نبود که عاشق کشی کنی
تحمیل کرده اند به تو انتخاب را

تحمیل کرده اند که از خوب و خو ب تر
آن را که عاشق است چشانی عذاب را

بر گردنم دوباره چه تنگ است روزگار
پیچیده اند بر گردن مو طناب را

با تو اگر معاشقه با یک غزل کنم
باطل کند معامله ی  پر شتاب را

مجنون شوی لیلی ات آنگاه ذاکر است
روزی که می دهم به تو این شعر ناب را